نینوا

سایت رسمی مداح اهلبیت حاج عباس کوثری پور

نینوا

سایت رسمی مداح اهلبیت حاج عباس کوثری پور

اینجا سنگر نبرد جنگ نرم دشمن است ... اگر دیروز دشمن به خاک ما تجاوز کرد امروز به قلب ما و عزیزانمان تجاوز کرده ... اگر دیروز دشمن تا خرمشهر پشرفت امروز تا اتاق های جوانان ما پیشرفته ... اسلحه به دست بگیر و دشمن را از خرمشهر دلت و دل جوانان کشورت بیرون کن ...

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

با گوش دادن به یکی از نوحه های قدیمی حسین فخری با دو بیت اول:

این قوم که فارغ ز جهان گذرانند / دیریست که از جام بلا دردکشانند

هر چند که در عشق و جنون شهره ی شهرند / گمنام ترین لاله بی نام و نشانند

احساسی عرفانی و خدائی بر من غالب شد که مجبور به نوشتن چند خط در توصیف این حس و حال در این صفحه شدم.

با عشقی اناالحق وار نسبت به وجود خدائی که مادر سادات، حضرت صدیقه اطهر سلام الله علیها را محمل و محل ظهور و تجلی خود قرار داد تا مخلوقات عالم به واسطه ی شناخت ذریه پاک این درّ دریای بندگی به سرمنزل توحید راه یابند. ترنم این نغمه شیخ اجل را در دل خود نجوا می کنم.

گویند تمنائی از دوست بکن سعدی / جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنائی

هبوط آدمی به قلمرو خاکی دنیا در حقیقت لطفی بود الهی و خیزی بلند، برای رساندن آدمی به آنچه پیش تر سزاوار آن بود نه استقرار او در این وادی معصیت زا و تا گردن فرو رفتن او در گرداب مخوف لذایذ خاک. که علی(ع) در نکوهش دنیا این نکته را کافی می داند، که دنیا تنها مکانی است که در آن معصیت خدا انجام می پذیرد یعنی جائی پست تر از درکات دوزخ. با این حساب معقول به نظر می آید که اگر پاکان و صالحانی که از گناه معصومند معاذالله وارد دوزخ نیز شوند باز این عشق بندگی باشد که همچون خون در تمامی رگ های وجودشان جریان داشته باشد. البته این امر رویه ای معکوس نیز دارد. یعنی حضرت رحمانی که رحمت او مقدم بر غضبش می باشد برای دلبستگان دنیا، دوزخ آن مکان عاری از گناه را که حق است و اعلی تر از زمین یکسر گناه، در طول رحمت خویش به عنوان جایگاه آنان خلق نمود.

گرچه می گفت که زارت بکشم / می دیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود

اما برای انسان شیدائی که محاط در عشق بندگی حق روزگار می گذراند با زبان حالی این چنین:

من محو خدایم و خدا آن من است / هر سوش مجوئید که در جان من است

سلطان منم و غلط نمایم به شما / گویم که کسی هست که سلطان من است

نه لهو و لعب حرام دنیا وجودی اصیل دارند و نه مشغله های حلال عقبا، که به فرموده ی مولوی: اینان دام دنیا را دام مرغان ضعیف می دانند و دام عقبا را دام مرغان شریف لذا فرجامی جز فناء فی الله و محو در وجود حضرت معشوق برای خود متصور نیستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۵۱

بله، سخن حضرت امیر(ع) که می فرمایند:«هیچ گاه راه هدایت را به خاطر کمی راه یافتگان ترک مکن.» بلاشک درست است که خود سخن حضرت معیار سنجشی است برای ارزیابی میزان صحت و سقم و درستی دیگر امور، اما باید بپذیریم که این سخن بدان معنا نیست که خلوص یعنی در حاشیه بودن و دارای هم مسلکانی اندک. نباید مقصود معرکه گیری و خودنمائی باشد ولی وقتی کاری برای مقدسات دین انجام می گیرد باید از هر لحاظ فاخرتر برجسته تر و جذاب تر از دیگر کارها باشد، که متأسفانه این گونه نیست.
برای یک شوی تلویزیونی پر از لهو و لعب میلیون ها دلار خرج می کنند و از هر فاکتوری مثل کیفیت بالای تصویربرداری، چرخش های حرفه ای دوربین، صحنه آرائی های پرخرج، استفاده از سیستم های پر قدرت و با کیفیت و... بهره می گیرند. و برای ترویج افکار اهریمنی خود از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند، کاش این جدیت و سرسختی در کار را افرادی نیز برای کارهای مذهبی می داشتند. که وقتی نوبت به کارهای مذهبی می رسد دچار افکاری موهوم و سراسر پندار می شویم، که این «ریا»ست و این خوب نیست و هزار فکر کوته دیگر.
آدم بی اختیار یاد بیت معروف مولوی می افته که: «زان که از قرآن بسی گمره شدند \ زین رسن قومی درون چه شدند» قرآن حبل المتین هدایت و رسنی است برای عروج خدائی انسان ولی کوته فکری انسان باعث شده عده ای کثیر از این رسن برای هبوط به چاه ظلمت استفاده کنند.
«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر کند \ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»
بله، درسته، مسجد جامع خرمشهر بدون تردید از قداستی خاص نسبت به دیگر مساجد برخوردار است که این مسجد نماد مقاومت سلحشورانه ی اسلام در مقابل کفر و استکبار جهانی است و یادآور خون هزاران شهیدی است که گلبوته ی قداست و ظلم ستیزی را در جای جای خاک ایران زمین گلبرگ گشودند. که از استشمام عطر روح انگیز این گل خوشبو، خون یکتاپرستی و توحید در کالبد بی جان جهان از نو جاری گشت، تا دنیائی تا سپیده سحرگاه رعب انگیز محشر بی هراس از خوف تبه کارهای عالم خاک سرمست و مدهوش باقی گذارده شود.
با این همه به علت فضای بسیار محدود، این مسجد پذیرای عده ای معدود از عزاداران حسینی است. از این رو چه بهتر بود بعضی از مداحی های آقای فخری در محیطی بازتر برگزار می شد تا عده ای بیشتر از فیض عاشورائی این نغمه سرائی ها بهره مند می شدند. هر چند که مداحی ایشان در این محیط مقدس جلوه ی معنوی خاصی را در دل و دیده ی عزاداران نمایان می کنه.
در مراسمات آقای فخری در شهرکرد که در محیطی بازتر اجرا می شدند شکوه و ابهت ظاهری مراسم از دریچه دوربین ملموس تر و نمایان تر بود. آقای فخری نباید تنها به بعضی از شهرهای جنوبی مثل خرمشهر، اهواز، بندر گناوه، جزیره مینو و... اکتفا کنند.
من می خوام کاری برای اهل بیت انجام بدم از دل و جان مایه می ذارم. اجازه بده دیگران در اخلاص ما شک کنند و برچسب ریا به کارمان بچسبانند و مهم نیست که مشتری این کارها تنها خداست و سخن دیگران نباید در کار ما خللی ایجاد کند و معاذالله ما را به سراشیبی مخوف ریای معکوس بکشانند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۴۸

خردسالی ظریف الجثه که هنوز هشت سالش تمام نگشته، در یکی از شب های ماه محرم در شبستان مسجد محل با ذوق وشوقی برخاسته از حسی زلال و کودکانه و با وسواسی محبت وار مشغول جفت کردن کفش های عزاداران حسینی است. اسم این کودک حسین است.

در و دیوارهای مسجد پوشیده از پرده های سیاهی هستند که با اشعاری در رثای شهدای دشت کربلا معنویتی خاص توأم با مظلومیتی ابدی را حاکم بر فضای غم آلوده ی مسجد کرده اند. حسین به صورت شکسته و بریده بریده یکی از شعرها را می خواند «کشتی شکست خورده طوفان کربلا...» چقدر این بیت برایش آشناست، این بیت حتماً یکی از آن ابیاتی بود که از زبان پدر و پدربزرگش بارها شنیده بود.

نگاه کنجکاو و سراسر ذوق کودک ناگهان به سمت پرچم سیاه رنگ و بزرگی می افتد که لفظ خونین رنگ «یا حسین»، محاط در پرتوهای خورشیدی لاله گون، خاموش ناپذیربودن چراغ مکتب حسینی را تا اخر شام بی انتهای ابد اعلام می دارد.

پرچمی برافراشته بر گنبد فیروزه ای مسجد، که ذهن ناخوداگاه حسین، با دیدن اهتراز امواج گون آن، پیک نگاهش را به یکباره به سمت موج های فاصله گیرنده از فواره ی میانی حوضچه ی مسجد گسیل می دارد. از بلندگوهای مسجد صدای نوحه ای به گوش می رسد.«در بحر آبم دلم کباب است \ تصویر اصغر روی موج آب است» حسین لحظاتی به فکر فرو می رود. بله، پدر و مادرش بارها به او گفته بودند که امام حسین(ع) را با لب هائی تشنه در کنار نهر توفنده و پر جوش و خروش فرات مظلومانه به شهادت رساندند. حسین دقایقی را به موج های روان حوضچه ی مسجد خیره می شود و با دست های کوچکش آب ها را به این طرف و آن طرف می راند. آیا آبی اینچنین روان را در زیر گرمای استخوان سوز دشت نینوا، برای امام و یارانش قیمت جان کرده بودند. حسین با چشمانی خیس و بغضی مچاله شده در گلو دست هایش را می شوید و به سمت آبدارخانه ی مسجد حرکت می کند تا با یک سینی پر از استکان چای به طرف صحن مسجد برود و با افتخار تمام جلوی خیل عزادار چای تعارف کند.

چقدر این کارها برای او لذت بخش بودند، آن روزها محرم و صفر برای او با چنان شور و شوقی همراه بود که وجود کوچک او را آکنده از احساسی سراسر خوش آیند نسبت به ائمه علیهم السلام علی الخصوص امام حسین(ع) می کرد، احساسی که هرگز برای او پایانی نداشت، آنگونه که او انتهای جهان را برای خود محصور در میان در و دیوارهای مساجد و تکایا جست و جو می کرد.

چند سالی به همین منوال سپری می گردد تا حسین خردسال پا به دوران سراسر شور و نشاط نوجوانی بگذارد دورانی که در شکل گیری شخصیت افراد بیشترین نقش را بر عهده دارد در این هنگام که حسین نوجوان در مقطع راهنمائی مشغول به تحصیل می باشد، اکثر اوقات فراغتش را به مشارکت در کارهای فرهنگی مسجد از جمله شرکت در کلاس های قرآن و نهج البلاغه و همچنین فعالیت در گروه سرود مسجد به عنوان تک خوان می پردازد.

گروه سرودی که با نوای خوش آهنگ حسین و به عنوان اولین گروه سرود شهر توانست به خوبی خود را نشان دهد. صدای حسین، صدائی بود به غایت دلنشین با موج ولرزش هائی خاص در آن، که بی اختیار آدمی را به یاد پژواک طلاتم های امواج فرات می انداخت صدائی که انگار خدا آن را تنها برای سوگواری ماه محرم به حسین اعطا کرده بود. صدائی که از پدر و پد بزرگش به او ارث رسیده بود، پدر که با کهولت سن همچنان به ذاکری اهل بیت علیهم السلام مشغول است و پدربزرگی که بعد از عمری نوکری اهل بیت علیهم السلام هم اکنون در جوار مرقد اربابش علی ابن ابی طالب(ع) در خاک نجف اشرف مدفون می باشد.

تأثیرات و نقش به سزائی را که پدر حسین در موفقیت او داشت را نمی توان کتمان نمود. آری این پدر حسین بود که همواره دستان حسین را به عنوان پدر دلسوز در دستان پر مهر خود می گرفت و او را با خود به حسینیه ها و مساجد می برد. او را با مراسمات مذهبی و آئین های عزاداری اهل بیت علیهم السلام آشنا می نمود. حسین نیز با وجود داشتن سنی پائین و داشتن جثه ای کوچک تر از همسن و سالان خود همواره مترصد فرصتی بود تا ترنم عاشورائی خود را نوازشگر تار و پود قلوب عزاداران امام مظلومش امام حسین(ع) کند.

در یکی از شب های محرم مداح هیئتی که حسین به عنوان عزادار در آن حضور داشت به مراسم نرسید لذا شخصی که از سابقه ی مداحی خاندان حسین آگاهی داشت به حسین پیشنهاد می دهد که امشب نوای او نغمه ی آهنگ عزائی باشد که همراه با ترنم شورانگیز سنج و دمام، تنظیم کننده ی غرش رعدگون برخورد پتک دستان عزاداران به سندان سینه ی پر دردشان باشد. فرصتی مناسب برای برداشتن اولین گام، تا سالها بعد پژواک عاشورائی حسین، افتخار اریکه نشینی بر قلمروی خاموش حماسه خوانی را در فضای گرفته و غمبار نوحه، از آن خود کند.

حسین نیز که گوئی نیروئی قدرتمند تمام وجود او را مسخر خود کرده باشد با شور و اشتیاق فراوان این فرصت را موهبتی الهی و عنایتی خاص از جانب اباعبدالله حسین(ع) می داند. هنوز روحانی مسجد مشغول سخنرانی است و تا لحظه ی مداحی چند دقیقه ای وقت باقی است لذا حسین بدون معطلی و با پائی برهنه به سمت خانه می دود و یکراست به سمت کتاب های مداحی پدرش می رود و آن نوحه ای را که بیشتر از همه دوست می داشت را بر روی تکه کاغذی می نویسد و شتابان به سمت مسجد باز می گردد.

«ای عزیز فاطمه دستم به دامانت مرو \ جان به قربانت مرو، جان به قربانت مرو»

این اولین مراسم حماسه خوانی حسین بود کاری دشوار که البته باعث اعتماد به نفس هر چه بیشتر حسین گردید و سبب ساز این ماجرا که در روزهای بعد و در مجلسی بزرگتر پدرش به او حکم کند که باید نوحه خوانی توسط او انجام پذیرد. حسین که انتظار چنین پیشنهادی را نداشت این کار را به روزهای بعد موکول می کند که با ممانعت پدرش همراه می شود و حسین که خود را ناگزیر می دید به شرط همراهی پدر و اینکه در هنگام مداحی در کنار او باشد جلوی تریبون می رود.

مداحی در چنین محیط های بزرگی برای حسین که در آن سالها در سنین نوجوانی به سر می برد کاری دلهره آور و بسیار دشوار و پر از استرس می بود. نوحه با کمی لرزش در صدا شروع می شود. در میانه ی کار هم حسین می بیند که پدرش در کنار او نیست، خدا خدا می کرد که اتفاقی نیفتد ولی با عنایت سیدالشهداء(ع) آن مجلس به خوبی به پایان رسید طوری که در اواخر مجلس تازه تسلط پیدا کرده بود و این بار دوست داشت مراسم بیشتر ادامه پیدا می کرد.

سال 57 فرا می رسد رژیم طاغوت سرنگون می گردد و انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام(ره) به پیروزی می رسد. لیکن دیری نمی پاید که شعله های خشم دیوانه ای جنگ طلب به نام صدام مرزهای غربی کشور را در آتش جنگی ناخواسته و به صورتی کاملاً غیرمترقبه در کام خود می کشاند و شهر غرقه در خون خرمشهر به اشغال در می آید. حسین این بار در هیبت یک جوان با موهائی فر و مجعد، ریشی نسبتاً کم پشت و سیاه رنگ، چشمانی گیرا، قامتی نه چندان بلند، صورتی آرام و جدی که در برخورد اول بار با این مجموعه ی ظاهری ادب اولین خصیصه ای خواهد بود که از او دیده می شد، به عنوان یک رزمنده برای دفاع از شهرش خرمشهر جامه ی خاکی رزم را بر تن می پوشد و بعد از آن تقریباً در تمام روزها و شب های هشت سال دفاع مقدس در خطوط مقدم جبهه به عنوان سربازی بسیجی به خدمت مشغول می گردد.

حسین که در جبهه ها بیشتر به دیدبانی در برجک و همچنین انجام عملیات اطلاعات و شناسائی می پرداخت در بعضی از مراسمات و مناسبت های خاص به انجام مداحی نیز می پرداخت.

به طور مثال در یکی از روزهای سراسر عشق و خون، قبل از آغاز عملیاتی که رزمندگان اسلام دور هم حلقه ای تشکیل داده بودند و با نوای گرم و عاشورائی حسین خانه ی دل را با صفای قدوم ائمه اطهار(ع) جلائی خدائی بخشیده بودند صدای صفیر خمپاره ای با همهمه ی ذکر رزمندگان در هم آمیخت که ناگاه غرش انفجاری در نزدیکی این مجمع ذکر، طنینی رعب انگیز را رقم زد. لیکن مردان خدا بی خبر از اتفاقات عالم خاک سرمست از عطر نام ائمه(ع) به باده نوشی از جام تجلی پروردگار، شهادت را در شب عملیات برای خود آرزو می کردند. دیری نپائید که صفیر خمپاره ای دیگر انفجاری مرگ آورتر را در مکانی نزدیکتر به این جمع، فریاد برآورد. که باز در این محفل بی ریا کوچکترین هراسی از کشته و زخمی شدن دیده نشد که هم مداح و هم رزمندگان عزادار با خلوصی که از احتمال شهادتی قریب الوقوع نشأت گرفته بود مدهوش وار به عزاداری ادامه می دادند. عده ای از این رزمندگان در شب عملیات به فیض شهادت نائل آمدند و عده ای دیگر نیز خلعت زیبای جانبازی را بر پیکر خود پوشیده دیدند.

این مراسم که با یک سیستم صوتی معمولی ضبط گردید. هم اکنون به عنوان یادگاری از اخلاص بی بدیل رزمندگان اسلام باقی مانده است. سرانجام با گذشت هشت سال از آغاز دفاع جانانه ی ملت دلاور ایران در مقابل دشمن بعثی با پذیرش قطعنامه ی ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی ایران و انتشار پیامی از حضرت امام(ره) که موسوم به پیام «نوشیدن جام زهر» می باشد. جنگ در تاریخ 29 مرداد 1367 پایان می پذیرد. شاید از اثرات کشنده ی همین جام زهر بود که پرنده ی روح افلاکی حضرت امام در شامگاه حزن انگیز 13 خرداد ماه 1368 از قفس خاکی کالبد او چونان تیری جسته از چله ی کمان هبوط «انالله» به سوی شاخه سار بلند قوس عروج «اناالیه راجعون» بال بگشود تا با پرواز به بیکرانه ی آسمان ملکوت الهی در آشیانه ی روضه ی خلد برین مأوائی جاودانه پذیرد.

این رویداد جانکاه بسیار سخت به باور ملت ایران بنشست اندوهی عظیم که هرگز در قالب واژه ها نگنجید. ملتی داغدار از دست دادن پدری مهربان با اجتمائی میلیونی و جامه هائی یک دست سیاه در 16 خرداد ماه 1368 برای آخرین بار با رهبر خویش وداع نمودند.

گویا مشیت الهی چنین اقتضا می کرد که بهار فرحناک آن سال برای امت اسلام به پاییزی مبدل گردد که پروانه هایش با بالهائی کرخت به چنان رخوتی دچار آیند که قدرت پرواز و رقص به دور غنچه هائی که آنان نیز متأثر از این اندوه گلبرگ های افسرده ی خویش را پاره پاره به زیر ساقه های خشکیده خود افکنده بودند برای همیشه از آنان سلب شود.

حسین مشغول مطالعه و کار بر روی رساله ی امام(ره) است که خبر رحلت حضرت را به او می دهند حالش به شدت دگرگون می شود بهتی آمیخته با سکوتی تلخ سراپایش را فرا می گیرد بی اختیار و با پاهائی برهنه به بیابان می زند. دوست داشت در این هنگام در کنار هم رزمانش می بود. به سپاه خرمشهر می رود و برای اولین بار با جامه ی سبز رنگ سپاه در رحلت حضرت امام به مداحی می پردازد تا مبادا دشمن خیال کند با رفتن امام انقلاب نیز در پایان راه است.

«جای آن دارد جهان زین ماتم عظمی بگرید \ بر خمینی جده اش صدیقه ی کبرا بگرید

قلبها خون گردد و از دیده چون ابر بهاران \ اشک گردد سیل و صحرا را کند دریا بگرید»

تا می رسد به نوحه ی باشکوه:

الا یا ایها الساقی...

امروز یعنی پنجم تیرماه 1392 که مشغول نوشتن این بخش از داستان زندگانی حسین فخری هستم مطلع شدم که شاعر همین ابیات یعنی «جای آن دارد جهان...» و تضمین معروف «الا یا ایها الساقی...» که به نقل از حاج حسین زیباترین نوحه ایشان نیز می باشد روز گذشته در بیمارستان شرکت نفت اهواز دعوت حق را لبیک گفته است.

پیکر این مرحوم (حاج حبیب الله معلمی ملقب به فردوسی جنگ) فردا (6 تیر ماه 1392) در محوطه ی علی بن مهزیار اهواز تشییع خواهد شد.

به خاطر همزمانی معنادار این رویداد با نوشتن این بخش از زندگی نامه که به اشعار وی مربوط می گشت سخن را تا همین جا ناقص نگه می داریم و با قرائت یک «حمد» و سه «قل هو الله» برای آن مرحوم از خداوند طلب امرزش می کنیم. روحش شاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۴۵

متن نوحه های حسین فخری

 

 

 

بیش از یک قرن پیش و در دوران ننگین سلطه ی ناصرالدین شاه قاجار و معاصر با پدیدآورنده ی سبک «نوحه خوانی مردمان بوشهر» یعنی ناخدا عباس دریانورد ( 1255 - 1333 ) شاعری نابینا از اهالی بوشهر شعری را با مضمونی که از درد فراق حکایت داشت را از زبان «بانو لیلی» در سوگ فرزندش حضرت علی اکبر(ع) با مطلع «لیلی بگفتا ای شه، لب تشنه کامان \ دستم به دامان، آقا الامان» انشاد می کند که به احتمال بسیار این نوحه توسط ناخدا عباس دریانورد آهنگ گذاری و برای اجرا در مراسمات سینه زنی بوشهری تنظیم و آماده می گردد. اجرای این نوحه با چنان استقبال و توفیقی توأم می گردد که در گذر زمانی نزدیک به یکصد سال ، ترنم گوش نواز آن همچنان با همان شور در فضای هیئت های عزاداری بوشهری طنین افکن باشد تا این بار توسط شهیرترین نوحه خوان بوشهر مرحوم جهانبخش کردی زاده ملقب به بخشو مجدداً اجرا گردد.

این نوحه در قالب فیلمی مستند به نام اربعین ساخته ی ناصر تقوائی که در سال 1349 از بندر بوشهر تهیه کرده بود جای می گیرد در این فیلم از هیئت عزاداران مسجد دهدشتی با نوحه خوانی مرحوم بخشو سکانس هائی وجود دارد که می توان از آنها به عنوان اولین سند صوتی تصویری این نوحه استشهاد نمود نوحه ای معروف که نغمات آن ورد زبان اهالی بوشهر و دیگر استان های جنوبی همانند هرمزگان و خوزستان و ... می بود. نغماتی که شنیدن آنها برای این اهالی تداعی کننده ی حس و حال معنوی ماه محرم و یادآور عزاداری های سنتی و جاافتاده ی بوشهری می بود.

سال ها می گذرد تا اینکه : در سوم خرداد ماه سال «1361» و در جریان عملیات «26» روزه ی بیت المقدس که با همکاری ارتش به فرماندهی شهید علی صیاد شیرازی و سپاه پاسداران به فرماندهی محسن رضائی انجام می پذیرد خرمشهر پس از 578 روز اشغال توسط رزمندگان اسلام بازپس گرفته می شود و این در حالی است که سید محمدعلی جهان آرا معروف به محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر «9» ماه قبل از آن در سانحه ای هوائی در کهریزک تهران به شهادت رسیده بود. عده ای از همرزمان و همشهریان جهان آرا از جمله حسین فخری و جواد عزیزی برای بزرگداشت اولین سالروز شهادت این سردار شهید در مهرماه «1361» و چهارماه بعد از آزادسازی خرمشهر سوار بر اتوبوسی عازم بهشت زهرای تهران هستند یاران جهان آرا خشنود از آزادسازی خرمشهر با یادآوری خاطراتی از فرمانده خویش که با «3000» نفر نیرو «34» روز در مقابل تهاجم سپاهیان تا دندان مسلح صدام، با کمترین تجهیزات دفاعی شهر را حفظ کرده بود در حسرتی جانکاه و عمیق فرو می روند.

(کو آن محمد جهان آرائی که از حسرت هجران خود، ارکان قلوب یارانش را در برزخی پدید آمده از آرامش فتح و طوفان فراق این چنین سردرگم و بی قرار، متزلزل نگه داشته است. آه و افسوس که فرمانده شهیدشان «محمد جهان آرا» دیگر نبود که باشد و ببیند امیدهایش در آزادسازی خرمشهر ناامید نگشته اند و با پر ثمر گشتن خون یارانش از جمله جانشین او شهید عبدالرضا موسوی شهر خونینش به دست خدا آزاد گشته است.)

مکنونات دل همرزمان «ممد» توسط جواد عزیزی و با الهام از همان ملودی و شعر قدیمی و مشهور بوشهری تبدیل به سروده ای متشکل از دو یا سه بیت می گردد تا توسط حسین فخری بر سر مزار «جهان آرا» خوانده شود. لیکن به خاطر جو تروریستی شدیدی که در آن سالها توسط منافقین ایجاد شده بود این مراسم لغو و یکسال بعد یعنی در سال «1362» این نوحه توسط حسین فخری به زیبائی تمام اجرا می گردد. زیبائی های معنوی، حماسی این نوحه به گونه ای بود که روح و روان دیگر حماسه خوان مشهور خرمشهر یعنی غلامعلی کویتی پور را نیز به انفعال وا می دارد.

غلامعلی کویتی پور حماسه خوانی بود که زیبائی های یک موسیقی ناب و ظرافت های آن را به خوبی ادراک می کرد. فانوس درستی این گفتار یقیناً در گوش فرا دادن به نغمات استثنائی و فراموش نشدنی وی، توسط هر آنکس که لذت موسیقی را ادراک می کند، شعله خواهد گرفت. لذا حسین فخری نوحه را به این حماسه خوان می سپارد حس معنوی و شاید دلبستگی شدیدی که کویتی پور به این نغمه پیدا کرده بود باعث گردید که این نوحه در عاشورای آن سال که مناسبتی هم بجز نزدیکی سالروز شهادت جهان آرا با محرم آن سال نیز نداشت اجرا شود. تا سال «64» که با پیشنهاد کویتی پور بیت یا ابیاتی به شعر اضافه می گردد اما این پایان کار نبود و دو دهه بعد و در سال «1383» با تنظیم مجید رضازاده و تغییراتی در شعر آن توسط محمدعلی شیرازی برای محفوظ بودن و ماندگاریش در کاست غریبانه«2» گنجانده می شود. البته این کار قبل تر و در سال «1370» با صدای مسعود کرامتی و آهنگسازی محمدرضا علیقلی با تغییراتی در شعر آن اجرا و بارها از صدای سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز پخش گردیده بود.

نکته قابل ذکر در مورد شعر «ممد نبودی...» این است که این شعر از لحاظ سادگی و بدون پیرایه بودنش شعری است نسبتاً موفق که در واقع شعله ور شدن آن آه و افسوسی بود که در خاک دل افسرده از فراق همرزمان جهان آرا مدفون بود که یقیناً امروز نیز با برخاستن دود آه و حسرت شعله های این آتش اسپندگون، دل های سوخته ی عزیزان این امت همچنان بوی فقدان شهدا و رایحه ی بی ریائی و خلوص آنان را در لابه لای گلبرگ های معطر ابیات این سروده استشمام می کنند. لیکن به لحاظ ادبی حتی ابتدائی ترین قواعد شعری همانند قافیه نیز در ابیات آن لحاظ نشده و از این حیث شعری است کاملاً ضعیف که در سال های اولیه سرایش و قبل از پیشنهاد کویتی پور مبنی بر افزودن ابیاتی بر آن، در مجموع دو یا سه بیت بیشتر نمی شد که از این حیث نیز در هیچ قالب شعری نمی گنجید و البته همین ابیات معدود نیز اقتباسی بود کپی گونه از شعر سید محمد محزون.

با نگاهی اجمالی به این دو سروده شباهت ها و ضعف سروده ی «ممد نبودی...» مشخص می شود.

ابیاتی از شعر سید محمد محزون(با قدمتی بیشتر از یک قرن) :

لیلی بگفتا ای شه، لب تشنه کامان \ دستم به دامان، آقا الامان

آه و واویلا، کو اکبر من \ نور چشمان تر من

کردی امیدم ناامید، این بود خیالت \ رفتی ز دنیا، شیرم حلالت

ترسم بمیرم نبینم، روی تو دیگر \ تا صف محشر، نوجوان اکبر

تمامی ابیات سروده شده ی «ممد نبودی...» در سال های «1361» و «1364» :

ممد نبودی ببینی شهرآزاد گشته \ خون یارانت، پر ثمر گشته

آه و واویلا، کو جهان آرا \ نور چشمان تر ما

امیدم گشته ناامید، بعد از هجر تو \ یاران می آیند اندر پی تو

موسوی آمد پی تو استقبالش کن \ بر کوی رضوان تو مهمانش کن

با نیم نگاهی به این سروده می بینیم که با احتساب لفظ «گشته» در بیت اول به عنوان ردیف، خود به خود کلمات «آزاد» و «پرثمر» باید قافیه می بودند که چنین نیست. یا در بیت دوم که کلمه «تو» ردیف واقع شده است کلمات ماقبل آن یعنی «هجر» و «اندرپی» هم قافیه نمی باشند، در بیت سوم نیز کلمات «استقبال» و «مهمان» با ردیف «کن» نمی توانند قافیه بیت را تشکیل دهند.شاید یکی از دلایل دلنشین بودن این نوحه نامتجانس بودن تلفیق یک شعر محزون و گرفته با یک ملودی حماسی و شورآفرین می بود که این ناسازگاری در شعر و آهنگ سبب ساز درگیری فعال و معلق گونه ی ذهن با این کار هنری گردید که اگر از عوامل حرفه ای موسیقی در تهیه و تنظیم این اثر استثنائی استفاده می شد قاعدتاً این اثر با این جذابیت و گیرائی شکل نمی گرفت.

با این همه و با وجود اینکه نوحه در حقیقت به حسین فخری مداح بی نظیر خرمشهری تعلق داشت لیکن به خاطر دلبستگی و سماجتی که کویتی پور با آن صدای استثنائی و خاص، در اجرای مکرر این نوحه به کار برد و به لطف ملودی اصیل و کلاسیک آن این نوحه به یکی از ماندگارترین و تأثیرگذارترین کارهای فرهنگی و هنری بعد از انقلاب مبدل می شود آن گونه که به عنوان نماد و سمبلی ذهن هر شنونده ای را متوجه عملیات غرورآفرین بیت المقدس در سوم خردادماه «1361» یعنی سالروز آزادسازی خرمشهر و رشادت و دلاوری های رزمندگان اسلام در آن برهه ی مقدس از زمان می اندازد.

متن کامل شعر سید محمد محزون

لیلی بگفتا ای شه، لب تشنه کامان / دستم به دامان، آقا الامان

رودم به میدان می رود، در جنگ گرگان / از هجر اکبر، مشکل برم جان

آه و واویلا، کو اکبر من / نور چشمان تر من

                        ***      

شبها نخفتم تا سحر، پای گهواره / تا تو را کردم، هیجده ساله

کردی امیدم ناامید، این بود خیالت / رفتی ز دنیا، شیرم حلالت

آه و واویلا، کو اکبر من / نور چشمان تر من

                        ***

دارم امیدی از خدا، یک بار دیگر / در برم آید، نوجوان اکبر

گردم به دور قامتش، دستی به گردن / بوسم دو چشم شهلای اکبر

آه و واویلا، کو اکبر من / نور چشمان تر من

                        ***

ای زینب محزون بیا، کن تو امدادی / تا بریم امشب، رخت دامادی

اهل حرم گویند سرود، اندر این وادی / از بهر اکبرم، تا کنیم شادی

آه و واویلا، کو اکبر من / نور چشمان تر من

                        ***

اکبر جوان تازه جنگ، این همه لشکر / تا کی بیاید، در برم دیگر

ترسم بمیرم نبینم، روی او دیگر / تا صف محشر، نوجوان اکبر

آه و واویلا، کو اکبر من / نور چشمان تر من

                        ***

«محزون» سر و سینه زند، از بهر اکبر / می کند نوحه با دو چشم تر

گردد شفیعت این جوان، در صف محشر / از سر جرمت بگذرند دیگر

آه و واویلا، کو اکبر من / نور چشمان تر من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۴۰

حسینیه هجرت بعداز حسینیه ارشاد موفق به ثیت کشوری شد

حسینیه هجرت خوزستانیهای مقیم استان البرز موفق به ثبت کشوری شد اما هیت امنا ان که خوزستانی نبوده مخالف به ثبت این حسینیه بودند در اساسنامه و سند انتقال ان امده  که زمین مورد استفاده حسینیه  خوزستانیهای مقیم کرج بوده وبایدهیت امنا ان از بی همان خوزستانیها وخوزستانی بوده انتخاب شوند ودر سال 1365 بنابه دستور حضرت امام خمینی ره وطبق دستور نخست وزیر وقت جناب اقای میر حسین موسوی و اجرای ان دستور توسط معاون نخست وزیر که در سال 1365 به یکی از خوزستانیهای مقیم تهران با حق ولایت و مسولیت نظارت وانتخاب هیت امنا. به  ایشان واگذار شده وبعداز گذشت 28 سال از احداث ان این امر مهم که ثبت ان حسینیه در قالب موسسه توسط پیر غلام اباعبدالله عبدالصمد کیفی ومسول جدید این حسینیه انجام شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۱۴