
باسلام ودرود لطفاماروازنظراتتان بابت وبلاگم باخبرکنید
مادربزرگ رییس جمهور آمریکا همچنین با سفر به مدینه منوره، قبر پیامبر اکرم(ص) را نیز زیارت نمود.
توهین جدید شاهین نجفی حروم زاده به حضرت عباس رامحکوم میکنیم.
لعنت الله شاهین نجفی
آقا جانم یا ابالفضل:
ما مرده ایم مگر که سگی دم بر آورد
اُو اُو کند و نام شما را بیاورد؟! روباه چشم بر دهن خوک دوخته
ای بی حیای سگ صفت خود فروخته
مهدی اگر امان بدهد باده می زنیم
بر گردن کثیف شاهین نجسی قلاده می زنیم
شیعه سر حرف خودش ایستاده است
چیزی ز عمر نحس نجسی باقی نمانده است.
بر شاهین نجسی لعنت. Share
او در زمان تصدی ریاست «سازمان صدا و سیما» توسط «علی لاریجانی» رئیس بخش خبر سیما بود. همچنین در دولت نهم و دهم، از معاونان رئیسجمهور به شمار می رفت و اکنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
تصویری که پیش رو دارید، متعلق است به یکی از رجال سیاسی کشور که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در عرصه های مختلف حضور داشته است. وی به سال۱۳۳۰ در «همدان» متولد شد. در دوره های اول تا سومِ «مجلس شورای اسلامی»، از سوی مردم «همدان» به عنوان نماینده انتخاب شد. او در زمان تصدی ریاست «سازمان صدا و سیما» توسط «علی لاریجانی» رئیس بخش خبر سیما بود.همچنین در دولت نهم و دهم، از معاونان رئیسجمهور به شمار می رفت و او اکنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
این سیاستمدار کهنه کار، کسی نیست جز، «علی آقا محمدی». نمایی که پیش رو دارید، در سال های دفاع مقدس به ثبت رسیده و «آقا محمدی» را در لباس رزم به تصویر کشیده است.
بسم الرب شهدا وصدیقین
باسلام خدمت شما سید بزرگوار نمی دانم کلامم راچگونه شروع کنم حاج اقا خاموشی ما مردم خوزستان در دوران جنگ تحمیلی عذاب زیادی کشیدیم شهدای زیادی در راه میهن اسلامی دادیم تاانجاکه امام شهیدان در کلام مبارکشان فرمودن که خوزستان دین خودرا ادا کرد واقعا بعداز رفتن امام باید خیلی از ادمها عوض بشوند یادشان برود که مازجرکشیده این مرزوبوم هستیم فرماندهان ماکه در زمان جنگ زبان زد همه بودن شهیدمحمد جهان ارا شهید فرجیان شهید دغاغله شهیدرحمانی ........ودیگرشهدای که چراغ فروزان سردردروازه استان خوزستان هستند واقعابااین همه ادای دین حق استفاده از زمین حسینیه خودکه در دوران جنگ تحمیلی بابت استفاده خوزستانیهای مهاجر کرج که الان تبدیل به استان زیبای البرز گردیده رانداریم زمینی که در سند ان قیدگردیده ما خوزستانیها حق ولایت ان راداریم وباید هیت امنا ی ان از خود بچه های همان حسینیه باشد .چراباید در اموراین حسینیه توسط افراد غیرخوزستانی دخالت شود چراباید مهر حسینیه جعل شود وسازمان تبلیغات کرج هیچگونه برخوردی باجائلان نکند وچراهای بسیاردیگری که قابل رسیدیگی هست اما رسیدگی نمیشود چرا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سید بزرگواربه دادما برسین که اگر صدای مضلومی رابشنوی وکمک نکنی ....هیهات من االذلت ایا کسی هست مرا یاری کند کلام اقا امام حسین است درصحرای کربلا امام حسینی که الان دارند حسینیه اش را از ما میگیرند ان هم به تصرف
شهردار گنبکی ریگان عصرها همانند یک کارگر لباس میپوشد و به همراه کارگران مشغول فعالیتهای عمرانی میشود.
به گزارش سرویس بین الملل رهیاب،مفتی سرشناس وهابی ” عائظ القرنی ” در افاضات جدید خود که سوژه رسانه های جهان شد ادعا کرد که همچون انیشتین و نیوتن کشف جدید و بزرگی کرده است .
وی در یکی از شبکه های اجتماعی و در صفحه شخصی خود فیلمی را منتشر کرد که در قسمت هایی از این فیلم میگوید : ” خداوند بر من منت نهاده و به کشف بزرگی همچون کشف های نیوتوون و انیشتین دست یافتم . دانشمندان جهان غرب به کشف های متعددی دست یافتند و من هم با منتی که خداوند بر من نهاده کشف جدیدی یافتم .
القرنی در ادامه این فیلم می گوید : من کشف بزرگی کردم که تفصیل آن را در فضای مجازی منتشر کردم و اسم آن را ” فرمول زندگی زناشویی ” گذاشتم ، بدین معنا که اگر شما عین این فرمول را در زندگی زناشویی خود استفاده کنید ، می توانید بهترین زندگی در جهان را داشته باشید .
مفتی عربستانی شرح در این فرمول و توصیه به مردان اینگونه بیان می کند : ” زمانی که همسرتان تندی کرد و عصبانی شد ، او را کتک نزنید و پرخاشگری نکنید ، بلکه سر خود را خم کرده و در روبرویش بنشینید و بگویید از شما عذر میخواهم و شیطان مرا گول زد و قول می دهم دیگر تکرار نکنم ” .
در واکنش به این فیلم برخی از کاربران ، نظرات جالبی را دادند :
یکی از کاربران با تمسخر این کشف نوشته : شیخ ، خسته نباشی منتظر کشفیات بعدی شما هستیم ، همچنین کاربر دیگری در واکنش به این فیلم نوشت : این یک نظر عادی هست [و کشف عجیبی نیست] اما این کلام عادی از زبان یک عالم وهابی بسیار عجیب است ، زیرا وهابی ها بدترین اهانت ها را به مقام زن دارند .
کاربر دیگری نوشته بود : ظاهرا شیخ هنوز ازدواج نکرده و به فکر ازدواج هست .
گفتنی است که عائظ القرتی قبلا هم نظرات جالبی داده بود ، وی قتل بشار اسد را واجب تر از قتل اسرائیلی ها می داند .
چینی ها آدم های مصنوعی را تولید کرده اند که مانند جنس مونث دارای سینه و آلت تناسلی زنانه هستند و مردانی که مجردند و نیاز جنسی فراوانی دارند از این آدم های مصنوعی استفاده می کنند. در ساخت اعضای بدن این انسان مصنوعی از ماده سیلیکون که قابلیت ارتجاعی دارد استفاده شده و از […]
هیت امنا انتسابی جسینیه توسط مسول موسسه هجرت برکنارشدن
حسینیه هجرت متعلق به خوزستانی مقیم کرج واستان البرز میباشند درسندملکی ان امده که این زمین به خوستانیهاتعلق داردوباید هیت امنای ان ازخودخوزستانیهای همان حسینیه انتخاب شود اما اشخاص غیرخوزستانی هستند که قصد تصرف ملک راداشته حتی جسارت رابه جای رسانده که به بنیادمستضعغان مراجعه نموده وقصد دریافت سند ملکی ان را داشته اند این افراد کسی تیست جز افرادهیت امنا ان که غیرخوزستانی هستند که با واسطه گری شخصی در سازمان تبلیغات کرج وارد حسینیه شده اند پس نتیجه میگیریم که امنابا این فکرونیت وارد حسینیه شده اند تصرف تملک امین
باسلام اینجانب شهادت بی بی دو عالم رو به همه عاشقانش تسلیت میگم
آغاز مصیبت
پس از خیانت سقیفه و تعیین خلیفه ناحق مسلمین عده ای از اصحاب که مخالف با خیانت سقیفه بودن در منز ل دخت گرامی رسول خدا تحسن کردند. اما بعد..
ابوبکر ، قنفذ را نزد امیر الومنین(ع) فرستاد و عده ای کمک نیز به همراهش قرار داد . او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست ، ولی حضرت به آنان اجازه نداد . اصحاب قنفذ نزد ابوبکر و عمر بازگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید ، اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید .
آنها آمدند و اجازه خواستند . حضرت زهرا(س) فرمود: « به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید» همراهان او بر گشتند ولی قنفذ ملعون آنجا ماند . آنان به ابوبکر و عمر گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم . عمر عصبانی شد و گفت : ما را با زنان چه کا است
حسینیه هجرت جز محدود حسینیه های موجوددرکشور هست متولی خاص دارد ودر سندان قید شده که متعلق به خوزستانیهای مقیم کرج{ استان البرز } وفقط توسط خود خوزستانیهای باید اداره شود البته خوزستانیهای مقیم کرج واز بین اعضای سینه زن خوزستانی خودحسینیه خوزستانیهاباشد اما افرادسودجو در اداره ان دخالت کرده وقصد تصرف ان رادارند
شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نمودهاند. از اینرو گوشهاى از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت مىنمائیم.
* * *
قال رسول اللَّه (ص): «... فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة ».
(فاطمه) اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول...
فرائد السمطین ج 2، ص 34
* * *
قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّیقة شهیده.
اصول کافى ج 1، ص 381
* * *
قال ابن عباس: إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة، ما حال بین رسولاللَّه (ص) و بین کتابه.
مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) و نوشتارش حائل گردیدند.
صحیح بخارى ج 1، 120
* * *
تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهى است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را مىسازد. کوشش پىگیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند. و هیهات، هیهات. از نوک قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شکیبایى فرا مىخوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به رشته تحریر درآوردم.
شهادت تنها یادگار پیامبر، «ام ابیها» صحیح بخارى، ج 3، ص 83، کتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سیراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سیده نساء العالمین»، «سیدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع، آن هم بوسیله... یعنى چه؟
آیا ممکن است؟ این خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحیّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگین مىآید. گویا این همان امانتى است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند.
شاید همین امر موجب گردید تا توجیهگران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند. امّا چه مىشود کرد، اى کاش زبان لال مىشد، قلم مىشکست این خبر دهشت بار را نمىشنیدیم. و اى کاش آسمانها فرو مىریخت، کوهها متلاشى مىشد، جهان بپایان مىآمد و این فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگویم؟ به که بگویم؟ چگونه ناله سرکنم؟ چگونه فریاد کشم؟ که این واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است.
این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است، بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند. صحیح بخارى - معتبرترین کتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مىکند «الرزیّة کلّ الزریّة» مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مىگیرد، زمینه سازى براى این مصیبت عظمى بود. نسبت هذیان و... به پیامبر اکرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و... بود. و با جمله «عندنا کتاب اللَّه حسبنا» کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» را فراهم کردند.
اینک متن حدیث (ابن عباس گفت:
چون بیمارى رسول خدا (ص) شدید گردید، فرمود: چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشتهاى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر (ص) بیمارى چیره گردیده، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت. پیامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست.
پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت: مصیبت، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) ونوشتارش حائل گردیدند.
«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبیّ (صلى الله علیه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وکثر الغلط، قال: قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع، فخرج ابن عباس یقول: انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وبین کتابه.»
صحیح بخارى، ج 1، ص 120، کتاب العلم، باب 82 کتابة العلم، حدیث 112. و ج 3، ص 318، کتاب المغازى، باب 199 مرض النّبیّ (ص) و وفاته، حدیث 872. و ج 4، ص 225، کتاب المرض و الطب، باب 357 قول المریض قوموا عنّى، حدیث 574. و ص774، کتاب الاعتصام، باب 1191 کراهیة الخلاف، حدیث 2169.
شاید آنانکه کلام ابن عباس را مىشنیدند که مىگوید: «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» واى مصیبت جامع، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگوید؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوهگویى به پیامبر (ص) کلام دیگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. این ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود.
الف: ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه، شیخ و استاد بخارى، در کتاب المصف، مىگوید:
«آنگاه که بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند. على (ع) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) رفت وشد مىکردند. عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بیرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانید که عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد »
«حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه (ص) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فیشاورونها ویرجعون فی أمرهم، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: یا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه. »
کتاب المصنف، ج 7، ص 432، حدیث 37045، کتاب الفتن.
ب: همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه، آورده است. سیوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:
ابن عبدالبر، در الاستیعاب، نیز این داستان را نقل کرده است.
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص 975. و...:
و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانکه بلاذرى مىگوید: « ابوبکر به على (ع) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى؟ ! عمر گفت: بلى. »
«انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی؟ ! قال: نعم. »
بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
وابوالفداء نیز مىگوید:
« سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بیرون کند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.
پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: کجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا کاشانه ما را به آتش کشى؟ ! گفت: بلى. یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. »
« ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقال: ان ابى علیک فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقالت: الى این یابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة. »
ابوالفداء، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بیروت.
این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس «الرزیّة کلّ الزریّة» گردید. نه، سخن ابن عباس تفسیرى به گستردگى تاریخ، بلکه به وسعت... دارد، که در این رزیّه و ماتم، تاریخ قصیدهاى سروده است، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود. شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزیّة کلّ الزریّة» را درک نمىکرد. و تنها پیامبر اکرم (ص) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند، که درد و تلخى آن، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اینرو عالم بزرگ سنى شافعی جوینی - استاد جمعى از علماى اهل سنت، که یکى از شاگردانش - ذهبى - که به شاگردیش افتخار مىکند و مىگوید:
سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین... و کان دیّناً صالحاً.
تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.
از پیامبر اکرم (ص) نقل مىکند که فرمود:
«چون به دخترم فاطمه مىنگرم بیاد مىآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده، از وى هتک حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمىآورد « یا محمداه ».... پس او اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... ».
«..وانّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بعدی، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادى: یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیَّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »
فرائد السمطین، ج 2، ص34، 35 طبع بیروت.
هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم - آنکه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید ». را مورد تقریر و تأیید قرار داده، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت.
«کان ابن ابى دارم مستقیم الامر عامة دهره ثم فى آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »
سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.
روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانهاش و سقط جنینش و... مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنایت مستند مىباشد، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد. از اینرو است که ائمه معصومین: واهلبیت رسولخدا (ص) مادر خود را شهید مىخواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:
«إنّ فاطمة (س) صدیقة شهیدة»
اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2.
با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مىآید و جا دارد که فریاد برآورند که: آه چه مىگوئى؟ چه مىنویسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مىگردند؟ خورشید مىتابد؟ و.... مگر خدا به پیامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پیامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پارهتن من است»؟
شاید بخارى به دروغ، طلیعه این غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزیّة کلّ الزریّة»؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و... ذکر کرده؟ ومى گوید:
چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد.
فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها...
صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704.
چرا کراهیت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟
... أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر.
همان مدرک اگر بخارى مىبود شاید مىگفت: من تنها نبودم، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است: که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند:
« قال ابن عباس: یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ بکى حتّى بلّ دمعه الحصى، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس؟ قال: اشتدّ برسولاللَّه (صلى الله علیه و سلم) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعونی... »
ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چیست؟ گفت: بیمارى رسول خدا (ص) شدید گشت، پس فرمود: بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. پس نزاع کردند، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست، و گفتند او را چه شده است، هزیان مىگوید، از او جویاشویم، فرمود، رها کنید مرا...
صحیح مسلم، ج 3، ص 455، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22.
ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده. مطلب روشنتر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده.
شاید کسى تصّور کند: آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست. بلى، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمىکند، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على (ع) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مىدهد. زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه (س) سوگند مىخورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد. وبخارى آورده است:
«فاطمه (س) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر (ص) شش ماه زندگى کرد... (و على (ع)) در این ماههابیعت نکرد.
«فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى توفیّت وعاشت بعد النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. »
صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704.
پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مىگوید:
« فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة ».
عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید.
وآنچه برخى نقل کردهاند که على (ع) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید، مخالف نقل بخارى است، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشترى برخوردار است، ونیز شواهد حدیثى وتاریخى، آن رامردود مىداند. بلى قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سرایندهاى جارى مىشود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنین و... از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهى، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود.
هر چند بعضى از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند. امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه (س) پیامبر اکرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پایان سرائیده شد. تا اینجا به گوشهاى از شواهد تاریخى حدیثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازى به تکثیر منابع نیست.
امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاریخى و حدیثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مىتواند آن را باور کند.
مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت کردند؟
على (ع) مىدید؟ مىدید فاطمه (س) را مىزدند؟ مىدید آتش شعله مىکشد؟ مىدید مصیبتهایى که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه (س) مىبارد؟ ! چگونه جرأت کردند؟
مگر ندیده بودند على (ع) در خیبر را چگونه از جا کند؟ مگر ندیده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نیم کرد؟ مگر ندیده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر ندیده بودند؟؟؟
مگر نداى جبرئیل را نشنیده بودند «لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت کردند؟ بلى على (ع) را دیده بودند.
اى کاش على (ع) را فقط در این صحنهها دیده بودند تا جرأت نمىکردند. حلم على را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند.
یافته بودند که على (ع) نفس پیغمبر (ص) است، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند، اکنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پیامبر (ص) جرأت مىکردند. و او را مىآزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشرکان مکّه، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله مىریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشرکان و یهود و نصارى در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر (ص): آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه. باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد (ص) خون گریست « که او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذیت» بجاى اینکه با پیروزىها اذیّت و آزارها کم شود افزون مىگردید ! و با رحلتش به اوج رسید.
یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. دیده بودند در مقابل اذیّتهاى مشرکین قریش نفرین نمىکرد و مىفرمود «انّ قومى لا یعلمون» و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مىکردند.
او حیا مىکرد که خود در مقابل آزارهایى که بر وى وارد مىشد اعتراض کند، او دین خدا را پاس مىداشت، و خدا به دفاع از او مىپرداخت.
از آیات سوره احزاب استفاده مىشود که: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر (ص) مىشدند. چون آنها را دعوت به میهمانى مىکردند، پس از پذیرایى دور هم مىنشستند و با هم به گفتگوهاى بیهوده و حتى آزاردهندهاى مىپرداختند. و گاه چون از زنان پیامبر چیزى مىخواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مىکردند. پیامبر از این وضع آزرده مىگشت.
امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهاى ناهنجار و ناشایسته منع کند. خداوند آیاتى را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن.
اى کسانى که ایمان آوردهاید ! به خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اینکه چشم به ظرف غذاى وى بدوزید، امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید، ووقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشینید، این عمل، پیامبر را مىآزارد، ولى از شما شرم مىکند (وچیزى نمىگوید)، امّا خدا از (بیان) حق شرم ندارد. وهنگامى که چیزى از آنان (همسران پیامبر) مىخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما وآنها بهتر است
سورة الاحزاب، آیة 53.
و سپس فرمود:
شما حق ندارید پیامبر (ص) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است
وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما
سورة الاحزاب، آیه 53.
و پس از چند آیه مىفرماید:
آنانکه خدا و پیامبرش را مىآزارند، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن مىفرستد و براى آنان عذابى خار کننده آماده فرموده است.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِینًا
سورة الاحزاب، آیه 57.
شاید بتوان یکى از اهم مصادیق آزار پیامبر (ص) را داستانى که بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم (ص) در تاریکى شب با پوشش کامل به مکانى که خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مىرفتند. چون امالمؤمنین سوده قد بلندى داشت یا تنومند بود عمر وى را شناخت و فریاد برآورد کهاى سوده تو نمىتوانى خود را از ما پنهان کنى، بدان که ما تو را شناختیم. سوده بر مىگردد، و به پیامبر شکوه مىبرد و آن حضرت مىفرماید شما رخصت داده شدهاید که براى حوائجتان خارج شوید. این داستان را بخارى در سه جا از کتاب صحیحش آورده است.
1 - در کتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذیل آیات فوق:
« عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَکَانَتْ امْرَأَةً جَسِیمَةً لَا تَخْفَى على من یَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال یا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ قالت فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e فی بَیْتِی وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى وفی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ إنی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فقال لی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ »
ایشه گفت: پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت، او زنى تنومند بود، از اینرو نمىتوانست خود را از کسانیکه او را مىشناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید، وگفت: اى سوده ! به خدا نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت: یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم: عمر به من چنین وچنان گفت... پس (پیامبر اکرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شدهاید تا براى نیازهایتان خارج شوید.
صحیح بخارى، ج 3، ص451 باب 45، حدیث 1220.
2 - در کتاب النکاح باب خروج النساء لحوائجهن:
« عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَیْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال إِنَّکِ والله یا سَوْدَةُ ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَرَجَعَتْ إلى النبی e فَذَکَرَتْ ذلک له وهو فی حُجْرَتِی یَتَعَشَّى وَإِنَّ فی یَدِهِ لَعَرْقًا فَأَنْزَلَ علیه فَرُفِعَ عنه وهو یقول قد أَذِنَ الله لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِکُنَّ »
(عایشة گفت: شبى سوده بنت زمعه بیرون رفت، عمر او را دید وشناخت، وگفت: به خدا اى سوده نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت: بسوى پیامبر (ص) باز گشت، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل کرد، واو (ص) مىفرمود: خدا به شما اجازه داده است تا براى نیازهایتان خارج شوید.)
همان، ج 4، ص 75، ب 116، ح 166.
3 - کتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز.
« عن عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ النبی e کُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ إذا تَبَرَّزْنَ إلى الْمَنَاصِعِ وهو صَعِیدٌ أَفْیَحُ فَکَانَ عُمَرُ یقول لِلنَّبِیِّ (ص) احْجُبْ نِسَاءَکَ فلم یَکُنْ رسول اللَّهِ (ص) یَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبی (ص) لَیْلَةً من اللَّیَالِی عِشَاءً وَکَانَتْ امْرَأَةً طَوِیلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ ألا قد عَرَفْنَاکِ یا سَوْدَةُ حِرْصًا على أَنْ یَنْزِلَ الْحِجَابُ »
عایشه گفت: همسران پیغمبر (ص) در شب براى قضاى حاجت به زمین وسیعى مىرفتند، عمر به پیامبر مىگفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پیامبر (به نصیحت عمر) عمل نمىکرد، تا شبى سوده بنت زمعه که قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بیرون شد، پس عمر فریاد بر آورد: اى سوده بدان که تو را شناختیم، چون وى بر نزول آیه حجاب حریص بود.
همان، ج 1، ص 136، ب109، ح 143.
معمولاً مفسرین شأن نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کردهاند.
1 - داستان فوق
2 - اینکه یکى از اصحاب پیامبر (ص) گفت: چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد، پس آیات فوق نازل گردید.
گروهى از مفسران این شأن نزول را ذکر کردهاند از آن جمله است طبرى در جامع البیان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر صحابى مورد شأن نزول آیه را طلحه و همسرى را که در نظر داشته عایشه دانسته است.
با وجود اینکه داستان عمر و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده به طوریکه در متن حدیث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عین حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذیت و آزار امالمؤمنین سوده حرم پیامبر را - که موجب آزردگى رسول خدا شده و یکى از اسباب نزول آیه شریفه (و ما کان لکم ان تؤذوا رسولاللَّه) حق اذیت و آزار پیامبر (ص) را ندارید - را جزء فضائل عمر و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر به شمار آوردهاند.
مثلاً آلوسى پس از قبول اینکه کار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسولاللَّه (ص) و آزردن او است، مىگوید:
عمر در این کار عیبى نمىدیده، چون گمان مىکرده که بر این کار خیر عظیمى مترتب مىگردد.
«وذلک أ حد موافقات عمر (ره) وهی مشهورة، وعدّ الشّیعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وایذائها بذلک. واجاب أهل السّنة، بعد تسلیم صحة الخبر أنّه (ره) رأى أن لابأس بذلک، لما غلب على ظنّه من ترتب الخیر العظیم... »
تفسیر روح المعانى، ج 22، ص 72.
و نیز بخارى - یا برخى از راویان حدیث - در کتاب وضوء این داستان را چنین توجیه کردهاند، که این اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ینزل الحجاب» بوده.
صحیح بخارى، ج 1، کتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز.
و حال آنکه خود در تفسیر سوره احزاب گفته است: این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است. همان.
این امر موجب گردیده تا برخى از شارحان بخارى ناگزیر شوند براى جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است.
«قال الکرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه کان بعد ضرب الحجاب، وتقدم فی الوضوء أ نّه کان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتین. »
فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391.
به هر حال، آنگاه که حکومت در دست پیامبراکرم (ص) بود، و آنان محکوم بودند، بر آن حضرت جرئت مىکردند. گاه با آرزوى رحلت پیامبر، خیال ازدواج با همسرش را در سر مىپروراندند، گاه با عبارات توهین آمیزى همسران پیامبر (ص) را مخاطب قرار مىدادند.
آه، این چه جرئتى وقیحانه است؟ تصور رحلت رهبران دینى براى ارادتمندانشان بسیار دشوار است. آه چه مظلومیتى؟ آه چه غربتى؟
یا رسولاللَّه «اصبنا بک یا حبیب قلوبنا فما اعظم المصیبة حیث انقطع عنا الوحى و حیث فقدناک». هنوز 60 بهار از عمر شریف و مبارکت نگذشته بود که تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جملههاى اهانت آمیز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً)
آه چه جرئتى؟ آیا این قوم پس از آنکه خود به حکومت رسیدند، و فاطمه (س) و اهلبیت پیامبر (ص) در ظاهر محکوم و مقهور گردیدند، براى پىگیرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پیامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصیبت زده است؟ آن هم به بزرگترین مصائب؟ نه، این امور بر جرئت آنان مىافزود.
امّا هنوز جاى سؤال است که چرا از شجاعت پیامبر (ص) و على علیه السلام نمىهراسیدند و جرأت مىکردند؟ یا به تعبیر دیگر، چرا پیامبر و على صلوات اللَّه علیهما از شجاعت و غیرت خود بهره نمىگرفتند، تا مخالفان چنان جرأت کنند و بر آنها چیره شوند؟
اولاً: خاندان پیامبر (ص) همانند دیگران نیستند.
آنچه آنان را به عکس العمل وا مىدارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حرکت نمىکنند. بلکه تنها مدافع دین و تابع وظیفه و امر الهىاند.
حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مىکرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد.
ثانیاً: روشن است که اگر به همسر یا مادر و خواهر کسى - هر چند ضعیف و غیرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمىخیزد. امّا اگر بداند که مهاجمین مىخواهند با تحریک احساسات، وى را به عکسالعمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبیر و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هیچگاه دشمن را با عکس العمل به اهدافش نمىرساند.
على (ع) مىدانست آشوب و جنجال هدف مهاجمین است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه علیهما السلام بگیرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمین را خنثى کرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤولیت بزرگ خود را براى حفظ دین ایفا و حجت را تا روز قیامت بر خلق تمام کرد.
و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیشروى تاریخ قرارداد، که از آن جمله است: چرا خورشید عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب کرد؟ آیا به مرگ طبیعى بود؟
تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟
آتشزدن در خانه چطور؟
در به پهلوزدن چطور؟
سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟
اگر اینها نبود؟ یا اینها موجب شهادت نبود؟
پس چرا: همانطور که بخارى ومسلم مىگویند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود؟
« فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت ».
صحیح بخارى، ج 2، ص 504، کتاب الخمس، باب 837، ح1265.
« فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت. »
همان، ج 3، ص 252، کتاب المغازى، ب 155 غزوه خیبر، حدیث 704. و صحیح مسلم، ج 4، ص 30، کتاب الجهاد و السیر، باب 15، ح 52.
چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاک سپرده شد؟
«فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها. »
همان.
چرا چنانکه بخارى نقل کرده: نیمه شب دفن گردید؟
همان.
چرا قبر تنها یادگار پیامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا، مسلم آورده است که: على (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن مىدانست؟
قال عمر لعلى وعباس: « فرأیتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً... »
صحیح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السیر، باب 15 حکم الفئ، حدیث 49.
شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامىخاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه (س) درگیر مىشد. امروز تحریف گران تاریخ مىگفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود.
این قبیل امور از تحریف گران تاریخ بعید نیست، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) کمتر از این نمىباشد. تحریف گران تاریخ، توجیه کنندگان حقایق، در مورد شهید جنگ صفین، عمّار یاسر، که پیامبراکرم (ص) فرموده بود: « یقتله الفئة الباغیة»:
« فراه النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) فینفض التّراب عنه ویقول: تقتله الفئة الباغیة ویح عمّار یدعوهم الى الجنّة ویدعونه الى النّار»
صحیح بخارى، ج1، ص254، کتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد.
تو را گروهى سرکش به شهادت مىرسانند.
چون صدور این حدیث از پیامبراکرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انکار نبود، و یکى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلین عمّار و رهبرشان بود، آنانکه براى دفاع از معاویه از هیچ مکابرهاى روى گردان نبودند، روز را تاریک و شب را روشن معرفى مىکردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اینکه پیامبر اکرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود:
«یدعوهم الى الجنّة و یدعونه الى النار »
همان
عمّار آنان را به سوى بهشت مىخواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مىکنند.
و به این وسیله پیامبر اکرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آیه شریفه:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ
سورة القصص، آیة 41.
قرارداد.
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر | ||
| ||
فهرست نظرات |
441 | نام و نام خانوادگی: فاطمه املشی - تاریخ: 12 خرداد 92 - 23:13:25 بسمه تعالی شهلا خانم من بارها از زبان هم کیشانتون حرفهایی که شما برای جنگ جمل می زنید شنیده ام می خوای بگی عالم و آدم جمع شده بودند تا دو به هم زنی کنن بین امیر المؤمنین علیه السلام و عایشه باشد قبول ولی این دلیل نمیشه که تسلیم شدن عایشه در برابر وسوسه ی شیطان رو موجه بدونی مگر منافقین در زمان امامت امام حسن مجتبی علیه السلام سعی نکردند بین ایشان و امام حسین علیه السلام رو بهم بزنند و به امامم حسین علیه السلام گفتند ما با تو بجای امام حسن علیه السلام بیعت خواهیم کرد ولی امام حسین علیه السلام از آنها بیزاری جستند و لحظه ای دچار حسادت نشدن و لحظه ای از امام خود سرپیچی نکردند حرفهایی که در مورد ابوبکر و آیه ی تطهیر زدی این سایت به تفضیل در موردش توضیح داده این هم که گفتی این سایت بی طرف نیست دلیلش اینه که بی شرف نیست ( بی طرف بی شرف است) |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
442 | نام و نام خانوادگی: شهلا - تاریخ: 13 خرداد 92 - 15:28:22 آدمین سایت... شما که جوابها و کامنتها را گلچین میکنین تا کسایی مثل فاطمه املشی یا اونایی که توهین میکنن و گمراه شده توسط شما هستند را میدان بدین... خاک بر سر بیعرضه تان کنن که حاضرین به قیمت گمراه شدن دیگران این سایت پابرجا بماند ولی حاضر به شنیدن جوابهای دندا شکن و کوبنده نیستسن و آنها را گلچین میکنن...خاک بر سرتان سانسورچی های مسخره... |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
443 | نام و نام خانوادگی: محمد - تاریخ: 18 خرداد 92 - 12:39:05 شهلا خانم چرا پاسخ نمیدهید؟ توجیه کارهای معاویه اینقدر سخت است؟؟ |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
444 | نام و نام خانوادگی: محمد - تاریخ: 19 خرداد 92 - 20:34:10 شهلا خانم حالا که میبینید این سایت فحش های شما را هم نشان میدهند، پس دیگر بهانه ای برای عدم پاسخگویی ندارید مگر اینکه جوابی نداشته باشید و همه اینها بهانه ای بیش نباشد. لطفا یکی از جواب های دندان شکنتان را بفرمایید، ما مدتهاست منتظر آن هستیم. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
445 | نام و نام خانوادگی: نظره شخصی - تاریخ: 21 خرداد 92 - 13:12:15 خداوند میفرماید ای همسرانه پیامبر در خانه هایتان بنشینید.. چرا ام المومنین درخانه ی خود ننشست و به جنگ با حضرته علی رفت و سی هزار نفر کشته شدند؟چرا شروع کننده ی جنگ بود؟ |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
446 | نام و نام خانوادگی: محمد - تاریخ: 27 خرداد 92 - 13:26:21 شهلا خانم من بیخود منتظر پاسخ شما درباره علت قداست معاویه در نظر اهل سنت بودم چون اصلا از اول جوابی نداشتید و اینکه گفتید در این سایت نمیتوانید پاسخ مفصل بدهید!!!! همه اش حرف بیهوده بود... خداوند هدایتتان کند |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
447 | نام و نام خانوادگی: دوست دار اهل بیت - تاریخ: 27 خرداد 92 - 15:03:33 فضایل جناب عمر را با ذکر منابع نام ببرید شهلا خانوم |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
448 | نام و نام خانوادگی: اداره شورائی و هماهنگی نعثل ابراهیمی - تاریخ: 28 خرداد 92 - 10:06:41 طبق اخرین اخبار این شهلا (اقا ) برای جهاد النکاح در سوریه فعلاٌ در دست رس نمیباشند . |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
449 | نام و نام خانوادگی: محمد - تاریخ: 01 تیر 92 - 16:43:18 بعید میدانم نه شهلا خانم و نه هیچ اهل سنت دیگری در باره علت قداست! معاویه جواب قانع کننده ای داشته باشد چون اگر چنین بود، قطعا باید یکی پیدا میشد از حیثیت این شخص دفاع میکرد. شهلا خانم! اگر این نوشته را میبینی بدان که هم معاویه، هم والدینش، و هم دودمانش (تاکید میکنم: دودمانش)، همگی کینه دیرینه با اهل بیت پیامبر مکرم اسلام داشتند. سعی کن این حقیقت را بپذیری که بیشترین ضربه را به اسلام، دو چیز زده است: یکی جهل و دیگری تعصب همه جانبه از پیامدهای این جهل. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
450 | نام و نام خانوادگی: عاشق اهل بیت - تاریخ: 12 تیر 92 - 10:22:40 سلام خدمت شما زحمت کشان اجرتون با حضرت فاطمه ی زهرا (س)..بنده باتوجه به سایت شما یه وبلاگی درست کردم که از لینک های مطالبتون استفاده میکنم البته فعلا لینک های مربوط به شهادت حضرت زهرای مرضیه رو در وبلاگ گذاشتم که هرکس روی اون کلیک کنه مستقیما با سایت شما آشنا میشه البته چون شما در جایی گفته بودید استفاده از مطالبتون اشکال نداره دیدم حداقل کاری که میتونم انجام بدم همینه..وبلاگم www.valiiasr.aj.loxblog.com |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
451 | نام و نام خانوادگی: نازلی - تاریخ: 15 تیر 92 - 11:36:24 دردناک بود.به خداقسم دردناک بود.داستان وحشتناک هتک حرمت فاطمه زهرا قلبم رو میسوزونه.آخه چقدر قصی القلب آخه چقدر بی حیا و بدبخت میتونه باشه یه آدم که باتنها یادگار رسول خدا اینکارو بکنه؟ خدایا چقدر مظلوم بودن بانوی مطهره اسلام؟خدایا امیرالمومنین چی کشیدن تو این شرایط؟ الله اکبر الله اکبر.درس صبر ومظلومیتن این خاندان خداوندا هرروز دعا میکنم به شرف این دعا (الهم عجل لولیک الفرج) .خدایی که از کرده ها ونکرده های تمام مخلوقاتت خبر داری ظهور منجی ات رو برسون تا ذره ای از مظلومیت های این خاندان برای همه روشن شه. بخدا سخته باورش که این جماعت بعد تنها چند روز از شهادت پیامبرشون برگردن به جهالت اجدادی خودشون.......لعنت خدا بر دشمنان اهل بیت مظلوم پیامبر |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
452 | نام و نام خانوادگی: امید - تاریخ: 11 مرداد 92 - 21:01:54 به نام خدا ودرود وسلام برمحمدوخاندانش شهلا خانم تونمی دونی ارادت به خاندان واهل بیت پیامبر یعنی چه لعنت بردشمنان اهل بیت |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
453 | نام و نام خانوادگی: میلاد - تاریخ: 23 مرداد 92 - 16:14:33 الهم خص انت اول ظالم بلعن منی وبدا به ی اولا ثم الثانی و الثالث و الرابع. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
454 | نام و نام خانوادگی: سوسن - تاریخ: 10 دی 92 - 15:03:44 شیعه : عمر حضرت فاطمه را شهید کرد سنی : دروغ میگویی ایشان به مرگ طبیعی وفات یافتند. شیعه : ولی تاریخ طبری میگوید که عمر قصد داشت خانه را آتش بزند، طبری میگوید: عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم؛ مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد درحالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند. (تاریخ الطبری2/233). سنی اولا: این روایت نمیگوید فاطمه کشته شد یا زخمی شد، دوما نمیگوید که حضرت فاطمه در را باز کرد میگوید زبیر در را باز کرد حداقل خودت متن روایت را قبول کن این روایت بر ضد توست دوما: روایت میگوید در خانه مردان زیادی بودند پس ناممکن است که حضرت فاطمه در وسط آن همه مرد وظیفه رفتن به پشت در و مقابله با عمر را بعهده بگیرد. سوما: عمر که دید زبیر با شمشیر از خانه بیرون آمد؛ آیا بعنوان اولین شخص, نترسید که شاید شمشیر علی سرش را بشکافد؟ شیعه برای اینکه عمر قاتل فاطمه باشد اینجا مجبور شده او را شجاع نشان دهد ! او را فردی نشان دهد که پیشاپیش سپاه در حرکت است!! چهارما: این روایت قابل قبول نیست هر چیز که در تاریخ طبری نوشته باشد که وحی منزل نیست، و حتی عقیده طبری هم این نیست! و حدیث شناسان این روایت را نادرست میدانند و روایت منقطع است. شیعه: اگر بخواهی تک تک راویان را نقد میکنم و با دلیل محکم، ثابت میکنم که سند روایت کاملاً صحیح است و اشکالات سنی ها همگى بى اساس و نشاندهنده عدم توجه و دقت آنها است، انقطاع سند نیز ضررى به حجیت آن نمىزند. سنی: شما از ما عالم تر به احادیث ما نیستی ، بلکه شما اصلا عالم به علم حدیث نیستی ، اگر حدیث شناس میبودی، احادیث کتب شیعه قرنها منتظر آیت الله های است که صحیح و ضعیف آنها را معلوم کنند، لطفا اگر طبیب هستی سر خود را دوا و درمان کن! دوما، فرض کنیم که این روایت اهل درست باشد، این را دیگر منکر نیستی که سنی ها روایات متعددی دارند که ابوبکر و عمر بهشتی هستند، و در بهشت سردار همه مردم غیر از انبیاء هستند، حالا بگو ببینم چگونه ما هم عمر را قاتل فاطمه میدانیم و هم او را سردار بهشتیان، آیا بخاطر کشتن فاطمه سردار شد؟ یا کتاب ما تناقصات دارد، یا تو دروغ میگویی؟ شیعه : من راست میگویم، اما تناقص و تضاد در کتابهایت را باید تو پاسخگو باشی نه من!! سنی: پاسخ من ساده است، این چگونه ممکن است که من هم بگویم الله فرعون را غرق کرد و هم بگویم فرعون سردار جنتیان است؟ اگر حرف تو درست باشد پس نویسندگان کتب ما دیوانه بودند که سخنان متضادی درباره عمر گفته اند، هم او را قاتل فاطمه و هم سردار بهشتیان دانسته اند. پس لطفا به نوشته های آن ابلهان استناد نکن شیعه:ولی تو از همان ابلهان پیروی میکنی سنی: فرض کن بعد از این دیگر پیروی نمیکنم، لطفا ادعای خود را ثابت کن. شیعه: حالا که از کتب آنها پیروی نمیکنی ، پس باید نوشته های کتابهای ما را قبول کنی که در آنها با صراحت نوشته شده عمر، قاتل زهرا است سنی: در صورتی نوشتهای کتبت را قبول میکنم که خلاف عقل نباشد ، اما سراسر خلاف است! شیعه: کجایش خلاف عقل است؟ سنی: چند موردی را نوشتم اما باز یکی یکی تکرار میکنم اولا قبول کردید حضرت زبیر در را باز کرد و با شمشیر برهنه آمد بیرون . پس چرا میگویید که فاطمه پشت در بود؟ شیعه: این روایت سنی هاست، ما قبولش نداریم در روایت ما آمده که پشت در بی بی فاطمه بود که بر اثر ضربه لگد عمر آسیب دید و بر اثر همین آسیب، جام شهادت را نوشید. سنی: عجب!! شما که روایت طبری را قبول ندارید چرا ذکرش کردید چرا بعنوان سند ارائه دادید؟ شیعه: برای بستن دهان شما سنیها سنی: ولی دهان ما بسته نشد چون سند میگوید که فاطمه پشت در نبود و این زبیر بود که در را باز کرد. شیعه : من این سند را رو کردم تا اختلاف علی و عمر را نشان دهم اختلافی که شما منکر آن هستید! نه آمدن یا نیامدن فاطمه بر درب خانه را! سنی: یعنی این سند را تو خودت هم قبول نداری؟!! شیعه: بله من قبول ندارم اما تو مجبوری قبول کنی چون سندش طبق قوانین مذهب تو صحیح است. سنی: خب من قبول کردم! طبق این حدیث صحیح السند، عمر و علی با یکدیگر دعوا داشتند اما فاطمه پشت در نیامد و این زبیر بودکه دروازه را باز کرد و خانه مملو از مهاجرین بود و نامعقول است همه پنهان شده باشند و فاطمه بیاید پشت در! حالا چه میگویی؟ شیعه: فقط قبول کن علی و عمر اختلاف داشتند، بقیه حرفهای روایت درست نیست! سنی: اگر بقیه روایت درست نیست پس جمله ای که درباره اختلاف عمر و علی است نیز درست نیست. شیعه: نه این جمله درست است چون در کتب ما هم نوشته شده است سنی: پس رسیدم به حرف اول! یعنی میگویی درست است چون در کتب شما نوشته نه اینکه در کتب ما نوشته اگر کتاب ما سند باشد همه روایت سند است! ، بنابراین وقت مرا و وقت خودت را تلف کردی ! حالا جواب نوشته های کتاب های خودت را بده و بگو چرا فاطمه آمد پشت در و حضرت علی پنهان شد؟ شیعه: امیر المومنین علی پنهان نشد مواظب حرف زدنت باش سنی : پس چرا مرد در خانه باشد و زن در را باز کند در حالیکه میداند پشت در دشمن کینه توز ایستاده است؟ شیعه: برای رسوایی بیشتر عمر سنی: یعنی حضرت فاطمه منتظر این حرکت امیر المومنین عمر بود؟ شیعه: بود و نبود، به هرحال این حرکت را عمر انجام داد. سنی: خب بگذریم حالا این را بگو که عمر که آیا نترسید که در جلوی صف بعنوان اولین شخص بزور وارد خانه شود؟ آیا نترسید که مبادا شمشیر علی سرش را بشکافد؟ زیرا این حق شرعی علی بود که در مقابل مردی حرمت خانه اش و همسرش را شکسته مقاومت کند! شیعه: عمر که تنها نبود صدها بلکه چندهزار نفر با او بودند علی یک تنه چه میتوانست انجام دهد؟ سنی: فعلا سوال من این است که در بین این هزاران نفر،چرا عمر شجاعترین بود؟ درحالیکه شما او را ترسو میدانید! چند هزار نفر که با هم داخل خانه نشدند، یک نفر یک نفر داخل شدند و اولین شخص عمر بود!سوال این است که آیا عمر واقعا آنقدر شجاع بود که در صف مقدم به جنگ علی رفت یا شما برای اینکه به هرقیمتی شده عمر را قاتل فاطمه بدانید ، موقتا ایشان شجاع نموده اید؟!!! شیعه: عمر شجاع نبود اما یقین داشت که حضرت علی دستور دارد که ساکت باشد، زیرا پیامبر به علی گفته بود اگر حقت را خوردند ساکت باش! سنی: دیدی ای شیعه حرفهایت معقول نیست، عمر از کجا میدانست که حضرت پیامبر به علی گفته اگر حقت را خوردند ساکت باش؟ شیعه :چه میدانم!!این مهم نیست که از کجا میدانست! شاید حفصه و عایشه از پشت پرده شنیده بودند. مهم این است که میدانست سنی: دو تا معصوم غیب دان که یکی پیامبر است و دیگری امام!! نمیتوانند، یک حرف درگوشی را از عمر پنهان نگه دارند!! آیا معقول است این گفته؟ شیعه: اگر میزان عقل ناقص و لجوج تو و امثال تو باشد نه ممکن نیست، ولی اگر میزان عقل دانایان دنیا باشد بله معقول است! سنی: پس این بحث را تمام میکنیم و قضاوت را میگذاریم بدوش دانایان و خردمندان
بسم اللّه الرحمن الرحیمشهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نمودهاند. از اینرو گوشهاى از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت مىنمائیم. * * * قال رسول اللَّه (ص): «... فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة ». (فاطمه) اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... فرائد السمطین ج 2، ص 34 * * * قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّیقة شهیده. اصول کافى ج 1، ص 381 * * * قال ابن عباس: إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة، ما حال بین رسولاللَّه (ص) و بین کتابه. مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) و نوشتارش حائل گردیدند. صحیح بخارى ج 1، 120 * * * شهادت حضرت زهرا (س) واقعیتى انکارناپذیرتاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهى است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را مىسازد. کوشش پىگیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند. و هیهات، هیهات. از نوک قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شکیبایى فرا مىخوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به رشته تحریر درآوردم. شهادت تنها یادگار پیامبر، «ام ابیها» صحیح بخارى، ج 3، ص 83، کتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سیراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سیده نساء العالمین»، «سیدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع، آن هم بوسیله... یعنى چه؟ آیا ممکن است؟ این خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحیّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگین مىآید. گویا این همان امانتى است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند. شاید همین امر موجب گردید تا توجیهگران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند. امّا چه مىشود کرد، اى کاش زبان لال مىشد، قلم مىشکست این خبر دهشت بار را نمىشنیدیم. و اى کاش آسمانها فرو مىریخت، کوهها متلاشى مىشد، جهان بپایان مىآمد و این فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگویم؟ به که بگویم؟ چگونه ناله سرکنم؟ چگونه فریاد کشم؟ که این واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است. این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است، بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند. صحیح بخارى - معتبرترین کتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مىکند «الرزیّة کلّ الزریّة» مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مىگیرد، زمینه سازى براى این مصیبت عظمى بود. نسبت هذیان و... به پیامبر اکرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و... بود. و با جمله «عندنا کتاب اللَّه حسبنا» کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» را فراهم کردند. اینک متن حدیث (ابن عباس گفت: چون بیمارى رسول خدا (ص) شدید گردید، فرمود: چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشتهاى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر (ص) بیمارى چیره گردیده، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت. پیامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست. پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت: مصیبت، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص) ونوشتارش حائل گردیدند. «عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبیّ (صلى الله علیه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وکثر الغلط، قال: قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع، فخرج ابن عباس یقول: انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وبین کتابه.» صحیح بخارى، ج 1، ص 120، کتاب العلم، باب 82 کتابة العلم، حدیث 112. و ج 3، ص 318، کتاب المغازى، باب 199 مرض النّبیّ (ص) و وفاته، حدیث 872. و ج 4، ص 225، کتاب المرض و الطب، باب 357 قول المریض قوموا عنّى، حدیث 574. و ص774، کتاب الاعتصام، باب 1191 کراهیة الخلاف، حدیث 2169. شاید آنانکه کلام ابن عباس را مىشنیدند که مىگوید: «الرّزیّة کلّ الرّزیّة» واى مصیبت جامع، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگوید؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوهگویى به پیامبر (ص) کلام دیگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. این ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود. الف: ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه، شیخ و استاد بخارى، در کتاب المصف، مىگوید: «آنگاه که بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند. على (ع) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) رفت وشد مىکردند. عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بیرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانید که عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » «حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه (ص) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فیشاورونها ویرجعون فی أمرهم، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: یا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه. » کتاب المصنف، ج 7، ص 432، حدیث 37045، کتاب الفتن. ب: همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه، آورده است. سیوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج: ابن عبدالبر، در الاستیعاب، نیز این داستان را نقل کرده است. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص 975. و...: و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانکه بلاذرى مىگوید: « ابوبکر به على (ع) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى؟ ! عمر گفت: بلى. » «انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی؟ ! قال: نعم. » بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586. وابوالفداء نیز مىگوید: « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بیرون کند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ. پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند. پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: کجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا کاشانه ما را به آتش کشى؟ ! گفت: بلى. یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. » « ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقال: ان ابى علیک فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة (رضیاللَّه عنها) وقالت: الى این یابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة. » ابوالفداء، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بیروت. این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس «الرزیّة کلّ الزریّة» گردید. نه، سخن ابن عباس تفسیرى به گستردگى تاریخ، بلکه به وسعت... دارد، که در این رزیّه و ماتم، تاریخ قصیدهاى سروده است، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود. شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزیّة کلّ الزریّة» را درک نمىکرد. و تنها پیامبر اکرم (ص) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند، که درد و تلخى آن، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اینرو عالم بزرگ سنى شافعی جوینی - استاد جمعى از علماى اهل سنت، که یکى از شاگردانش - ذهبى - که به شاگردیش افتخار مىکند و مىگوید: سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین... و کان دیّناً صالحاً. تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24. از پیامبر اکرم (ص) نقل مىکند که فرمود: «چون به دخترم فاطمه مىنگرم بیاد مىآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده، از وى هتک حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمىآورد « یا محمداه ».... پس او اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول... ». «..وانّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بعدی، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادى: یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیَّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. » فرائد السمطین، ج 2، ص34، 35 طبع بیروت. هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم - آنکه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید ». را مورد تقریر و تأیید قرار داده، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت. «کان ابن ابى دارم مستقیم الامر عامة دهره ثم فى آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. » سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578. روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانهاش و سقط جنینش و... مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنایت مستند مىباشد، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد. از اینرو است که ائمه معصومین: واهلبیت رسولخدا (ص) مادر خود را شهید مىخواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: «إنّ فاطمة (س) صدیقة شهیدة» اصول کافی، ج 1، ص 381، ح 2. با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پیامبر (ص) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست. در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مىآید و جا دارد که فریاد برآورند که: آه چه مىگوئى؟ چه مىنویسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مىگردند؟ خورشید مىتابد؟ و.... مگر خدا به پیامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پیامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پارهتن من است»؟ شاید بخارى به دروغ، طلیعه این غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزیّة کلّ الزریّة»؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و... ذکر کرده؟ ومى گوید: چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد. فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها... صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704. چرا کراهیت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟ ... أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر. همان مدرک اگر بخارى مىبود شاید مىگفت: من تنها نبودم، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است: که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند: « قال ابن عباس: یوم الخمیس وما یوم الخمیس، ثمّ بکى حتّى بلّ دمعه الحصى، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس؟ قال: اشتدّ برسولاللَّه (صلى الله علیه و سلم) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعونی... » ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهاى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چیست؟ گفت: بیمارى رسول خدا (ص) شدید گشت، پس فرمود: بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. پس نزاع کردند، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست، و گفتند او را چه شده است، هزیان مىگوید، از او جویاشویم، فرمود، رها کنید مرا... صحیح مسلم، ج 3، ص 455، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22. ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده. مطلب روشنتر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده. شاید کسى تصّور کند: آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست. بلى، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمىکند، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على (ع) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مىدهد. زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه (س) سوگند مىخورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد. وبخارى آورده است: «فاطمه (س) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر (ص) شش ماه زندگى کرد... (و على (ع)) در این ماههابیعت نکرد. «فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى توفیّت وعاشت بعد النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. » صحیح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خیبر، حدیث 704. پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مىگوید: « فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة ». عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید. وآنچه برخى نقل کردهاند که على (ع) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید، مخالف نقل بخارى است، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشترى برخوردار است، ونیز شواهد حدیثى وتاریخى، آن رامردود مىداند. بلى قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سرایندهاى جارى مىشود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنین و... از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهى، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود. هر چند بعضى از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند. امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه (س) پیامبر اکرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پایان سرائیده شد. تا اینجا به گوشهاى از شواهد تاریخى حدیثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازى به تکثیر منابع نیست. امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاریخى و حدیثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مىتواند آن را باور کند. مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت کردند؟ على (ع) مىدید؟ مىدید فاطمه (س) را مىزدند؟ مىدید آتش شعله مىکشد؟ مىدید مصیبتهایى که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه (س) مىبارد؟ ! چگونه جرأت کردند؟ مگر ندیده بودند على (ع) در خیبر را چگونه از جا کند؟ مگر ندیده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نیم کرد؟ مگر ندیده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر ندیده بودند؟؟؟ مگر نداى جبرئیل را نشنیده بودند «لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت کردند؟ بلى على (ع) را دیده بودند. اى کاش على (ع) را فقط در این صحنهها دیده بودند تا جرأت نمىکردند. حلم على را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند. یافته بودند که على (ع) نفس پیغمبر (ص) است، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند، اکنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پیامبر (ص) جرأت مىکردند. و او را مىآزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشرکان مکّه، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله مىریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشرکان و یهود و نصارى در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر (ص): آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه. باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد (ص) خون گریست « که او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذیت» بجاى اینکه با پیروزىها اذیّت و آزارها کم شود افزون مىگردید ! و با رحلتش به اوج رسید. یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. دیده بودند در مقابل اذیّتهاى مشرکین قریش نفرین نمىکرد و مىفرمود «انّ قومى لا یعلمون» و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مىکردند. او حیا مىکرد که خود در مقابل آزارهایى که بر وى وارد مىشد اعتراض کند، او دین خدا را پاس مىداشت، و خدا به دفاع از او مىپرداخت. از آیات سوره احزاب استفاده مىشود که: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر (ص) مىشدند. چون آنها را دعوت به میهمانى مىکردند، پس از پذیرایى دور هم مىنشستند و با هم به گفتگوهاى بیهوده و حتى آزاردهندهاى مىپرداختند. و گاه چون از زنان پیامبر چیزى مىخواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مىکردند. پیامبر از این وضع آزرده مىگشت. امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهاى ناهنجار و ناشایسته منع کند. خداوند آیاتى را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن. اى کسانى که ایمان آوردهاید ! به خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اینکه چشم به ظرف غذاى وى بدوزید، امّا هنگامى که دعوت شدید داخل شوید، ووقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشینید، این عمل، پیامبر را مىآزارد، ولى از شما شرم مىکند (وچیزى نمىگوید)، امّا خدا از (بیان) حق شرم ندارد. وهنگامى که چیزى از آنان (همسران پیامبر) مىخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما وآنها بهتر است سورة الاحزاب، آیة 53. و سپس فرمود: شما حق ندارید پیامبر (ص) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما سورة الاحزاب، آیه 53. و پس از چند آیه مىفرماید: آنانکه خدا و پیامبرش را مىآزارند، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن مىفرستد و براى آنان عذابى خار کننده آماده فرموده است. إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِینًا سورة الاحزاب، آیه 57. شاید بتوان یکى از اهم مصادیق آزار پیامبر (ص) را داستانى که بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم (ص) در تاریکى شب با پوشش کامل به مکانى که خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مىرفتند. چون امالمؤمنین سوده قد بلندى داشت یا تنومند بود عمر وى را شناخت و فریاد برآورد کهاى سوده تو نمىتوانى خود را از ما پنهان کنى، بدان که ما تو را شناختیم. سوده بر مىگردد، و به پیامبر شکوه مىبرد و آن حضرت مىفرماید شما رخصت داده شدهاید که براى حوائجتان خارج شوید. این داستان را بخارى در سه جا از کتاب صحیحش آورده است. 1 - در کتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذیل آیات فوق: « عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَکَانَتْ امْرَأَةً جَسِیمَةً لَا تَخْفَى على من یَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال یا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ قالت فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e فی بَیْتِی وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى وفی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ إنی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فقال لی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ » ایشه گفت: پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید، سوده براى قضاى حاجتش بیرون رفت، او زنى تنومند بود، از اینرو نمىتوانست خود را از کسانیکه او را مىشناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید، وگفت: اى سوده ! به خدا نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فکر کن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت: یا رسول اللَّه ! من براى برخى از نیازهاى خود بیرون رفتم: عمر به من چنین وچنان گفت... پس (پیامبر اکرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شدهاید تا براى نیازهایتان خارج شوید. صحیح بخارى، ج 3، ص451 باب 45، حدیث 1220. 2 - در کتاب النکاح باب خروج النساء لحوائجهن: « عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَیْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال إِنَّکِ والله یا سَوْدَةُ ما تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا فَرَجَعَتْ إلى النبی e فَذَکَرَتْ ذلک له وهو فی حُجْرَتِی یَتَعَشَّى وَإِنَّ فی یَدِهِ لَعَرْقًا فَأَنْزَلَ علیه فَرُفِعَ عنه وهو یقول قد أَذِنَ الله لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِکُنَّ » (عایشة گفت: شبى سوده بنت زمعه بیرون رفت، عمر او را دید وشناخت، وگفت: به خدا اى سوده نمىتوانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت: بسوى پیامبر (ص) باز گشت، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل کرد، واو (ص) مىفرمود: خدا به شما اجازه داده است تا براى نیازهایتان خارج شوید.) همان، ج 4، ص 75، ب 116، ح 166. 3 - کتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز. « عن عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ النبی e کُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ إذا تَبَرَّزْنَ إلى الْمَنَاصِعِ وهو صَعِیدٌ أَفْیَحُ فَکَانَ عُمَرُ یقول لِلنَّبِیِّ (ص) احْجُبْ نِسَاءَکَ فلم یَکُنْ رسول اللَّهِ (ص) یَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبی (ص) لَیْلَةً من اللَّیَالِی عِشَاءً وَکَانَتْ امْرَأَةً طَوِیلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ ألا قد عَرَفْنَاکِ یا سَوْدَةُ حِرْصًا على أَنْ یَنْزِلَ الْحِجَابُ » عایشه گفت: همسران پیغمبر (ص) در شب براى قضاى حاجت به زمین وسیعى مىرفتند، عمر به پیامبر مىگفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پیامبر (به نصیحت عمر) عمل نمىکرد، تا شبى سوده بنت زمعه که قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بیرون شد، پس عمر فریاد بر آورد: اى سوده بدان که تو را شناختیم، چون وى بر نزول آیه حجاب حریص بود. همان، ج 1، ص 136، ب109، ح 143. معمولاً مفسرین شأن نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کردهاند. 1 - داستان فوق 2 - اینکه یکى از اصحاب پیامبر (ص) گفت: چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد، پس آیات فوق نازل گردید. گروهى از مفسران این شأن نزول را ذکر کردهاند از آن جمله است طبرى در جامع البیان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر صحابى مورد شأن نزول آیه را طلحه و همسرى را که در نظر داشته عایشه دانسته است. با وجود اینکه داستان عمر و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده به طوریکه در متن حدیث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عین حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذیت و آزار امالمؤمنین سوده حرم پیامبر را - که موجب آزردگى رسول خدا شده و یکى از اسباب نزول آیه شریفه (و ما کان لکم ان تؤذوا رسولاللَّه) حق اذیت و آزار پیامبر (ص) را ندارید - را جزء فضائل عمر و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر به شمار آوردهاند. مثلاً آلوسى پس از قبول اینکه کار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسولاللَّه (ص) و آزردن او است، مىگوید: عمر در این کار عیبى نمىدیده، چون گمان مىکرده که بر این کار خیر عظیمى مترتب مىگردد. «وذلک أ حد موافقات عمر (ره) وهی مشهورة، وعدّ الشّیعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله علیه و سلم) وایذائها بذلک. واجاب أهل السّنة، بعد تسلیم صحة الخبر أنّه (ره) رأى أن لابأس بذلک، لما غلب على ظنّه من ترتب الخیر العظیم... » تفسیر روح المعانى، ج 22، ص 72. و نیز بخارى - یا برخى از راویان حدیث - در کتاب وضوء این داستان را چنین توجیه کردهاند، که این اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ینزل الحجاب» بوده. صحیح بخارى، ج 1، کتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز. و حال آنکه خود در تفسیر سوره احزاب گفته است: این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است. همان. این امر موجب گردیده تا برخى از شارحان بخارى ناگزیر شوند براى جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است. «قال الکرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه کان بعد ضرب الحجاب، وتقدم فی الوضوء أ نّه کان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتین. » فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391. به هر حال، آنگاه که حکومت در دست پیامبراکرم (ص) بود، و آنان محکوم بودند، بر آن حضرت جرئت مىکردند. گاه با آرزوى رحلت پیامبر، خیال ازدواج با همسرش را در سر مىپروراندند، گاه با عبارات توهین آمیزى همسران پیامبر (ص) را مخاطب قرار مىدادند. آه، این چه جرئتى وقیحانه است؟ تصور رحلت رهبران دینى براى ارادتمندانشان بسیار دشوار است. آه چه مظلومیتى؟ آه چه غربتى؟ یا رسولاللَّه «اصبنا بک یا حبیب قلوبنا فما اعظم المصیبة حیث انقطع عنا الوحى و حیث فقدناک». هنوز 60 بهار از عمر شریف و مبارکت نگذشته بود که تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جملههاى اهانت آمیز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً) آه چه جرئتى؟ آیا این قوم پس از آنکه خود به حکومت رسیدند، و فاطمه (س) و اهلبیت پیامبر (ص) در ظاهر محکوم و مقهور گردیدند، براى پىگیرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پیامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصیبت زده است؟ آن هم به بزرگترین مصائب؟ نه، این امور بر جرئت آنان مىافزود. امّا هنوز جاى سؤال است که چرا از شجاعت پیامبر (ص) و على علیه السلام نمىهراسیدند و جرأت مىکردند؟ یا به تعبیر دیگر، چرا پیامبر و على صلوات اللَّه علیهما از شجاعت و غیرت خود بهره نمىگرفتند، تا مخالفان چنان جرأت کنند و بر آنها چیره شوند؟ اولاً: خاندان پیامبر (ص) همانند دیگران نیستند. آنچه آنان را به عکس العمل وا مىدارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حرکت نمىکنند. بلکه تنها مدافع دین و تابع وظیفه و امر الهىاند. حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مىکرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد. ثانیاً: روشن است که اگر به همسر یا مادر و خواهر کسى - هر چند ضعیف و غیرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمىخیزد. امّا اگر بداند که مهاجمین مىخواهند با تحریک احساسات، وى را به عکسالعمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبیر و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هیچگاه دشمن را با عکس العمل به اهدافش نمىرساند. على (ع) مىدانست آشوب و جنجال هدف مهاجمین است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه علیهما السلام بگیرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمین را خنثى کرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤولیت بزرگ خود را براى حفظ دین ایفا و حجت را تا روز قیامت بر خلق تمام کرد. و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیشروى تاریخ قرارداد، که از آن جمله است: چرا خورشید عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب کرد؟ آیا به مرگ طبیعى بود؟ تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟ آتشزدن در خانه چطور؟ در به پهلوزدن چطور؟ سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟ اگر اینها نبود؟ یا اینها موجب شهادت نبود؟ پس چرا: همانطور که بخارى ومسلم مىگویند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود؟ « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت ». صحیح بخارى، ج 2، ص 504، کتاب الخمس، باب 837، ح1265. « فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت. » همان، ج 3، ص 252، کتاب المغازى، ب 155 غزوه خیبر، حدیث 704. و صحیح مسلم، ج 4، ص 30، کتاب الجهاد و السیر، باب 15، ح 52. چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاک سپرده شد؟ «فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها. » همان. چرا چنانکه بخارى نقل کرده: نیمه شب دفن گردید؟ همان. چرا قبر تنها یادگار پیامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا، مسلم آورده است که: على (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن مىدانست؟ قال عمر لعلى وعباس: « فرأیتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً... » صحیح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السیر، باب 15 حکم الفئ، حدیث 49. شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامىخاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه (س) درگیر مىشد. امروز تحریف گران تاریخ مىگفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود. این قبیل امور از تحریف گران تاریخ بعید نیست، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) کمتر از این نمىباشد. تحریف گران تاریخ، توجیه کنندگان حقایق، در مورد شهید جنگ صفین، عمّار یاسر، که پیامبراکرم (ص) فرموده بود: « یقتله الفئة الباغیة»: « فراه النّبیّ (صلى الله علیه و سلم) فینفض التّراب عنه ویقول: تقتله الفئة الباغیة ویح عمّار یدعوهم الى الجنّة ویدعونه الى النّار» صحیح بخارى، ج1، ص254، کتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد. تو را گروهى سرکش به شهادت مىرسانند. چون صدور این حدیث از پیامبراکرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انکار نبود، و یکى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلین عمّار و رهبرشان بود، آنانکه براى دفاع از معاویه از هیچ مکابرهاى روى گردان نبودند، روز را تاریک و شب را روشن معرفى مىکردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اینکه پیامبر اکرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود: «یدعوهم الى الجنّة و یدعونه الى النار » همان عمّار آنان را به سوى بهشت مىخواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مىکنند. و به این وسیله پیامبر اکرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آیه شریفه: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ سورة القصص، آیة 41. قرارداد. سید علی رضا حسینی
|
مجید میرزامحمدی که استاد مداحی چند تن از مداحان امروز کشور است، بیش از 37 سال است که مداحی میکند؛ ولی همچنان مصر است که خودش را در حاشیه نگاه دارد.
چند باری هم از صدا و سیما به سراغش آمدند و مجالس مداحیاش را از تلویزیون پخش کردند؛ با این وجود بهرغم استقبال مردمی، خودش زیاد از این موضوع استقبال نکرد.
او هم مداح است، هم شاعر و هم در مجالسی که برای اهل بیت(ع) برگزار میشود، سخنرانی میکند؛ وقتی برای مصاحبه در خصوص دستمزدهای سنگین تعدادی از مداحان به سراغش رفتیم، سرش را پایین انداخت.
در نهایت صحبت کرد و به نکات بسیار ظریفی اشاره کرد؛ در حین مصاحبه بارها بغض گلویش را فشرد و اشک از چشمانش جاری شد. ولی گفت هر آنچه باید میگفت.
اجازه بدهید خیلی صریح وارد بحث شویم. همانطور که خودتان مطلع هستید، مدتی است که تعدادی از مداحان معروف کشور نرخهای سنگینی برای مداحی تعیین میکنند که این موضوع نه تنها سبب آزردگی تعدادی از علما شده، بلکه مسئولان تعدادی از هیئتها را نیز برای تأمین مبالغ درخواستی با مشکلاتی مواجه کرده است. به نظر شما چه چیزی باعث شده که برخی از مداحان نرخهای میلیونی برای یک ساعت مداحی در یک مجلس طلب کنند؟
میرزامحمدی: به نظر من ثروتمندان باعث شدهاند که برخی از مداحان پرتوقع شوند؛ شاید خود افراد ثروتمند متوجه نباشند که با بعضی از اقدامات خود چه آسیبهایی به دستگاه اهل بیت (ع) وارد میکنند.
لطفاً منظورتان را روشنتر توضیح دهید؟
میرزامحمدی: من ثروتمندی را میشناسم که چند وقت پیش یک مداح معروف را برای شرکت در مجلسی دعوت کرد. آن مداح ۱۰دقیقه خواند و آن شخص ثروتمند چکی به مبلغ دو میلیون تومان برای او کشید!
بعد از ۱۵ روز آن شخص ثروتمند متوجه شد چکی که به آن مداح داده هنوز نقد نشده است؛ به من زنگ زد تا پیگیری کنم که چرا چک نقد نشده است. من هم به آن مداح زنگ زدم و علت را جویا شدم.
آن مداح چه گفت؟میرزامحمدی: گفت چک را نگاه داشتهام تا به دوستانم نشان دهم تا ببینند که چه پولی برای ده دقیقه به من پرداخت کردهاند!
به نظر شما این کار اشکال دارد؟میرزا محمدی: بله؛ خیلی اشکال دارد؛ اگر ما اعتقاد داریم که خواندنمان برای اهل بیت(ع) است، پس باید پاداشمان را از ایشان بگیریم؛ چون این نمکی است که اهل بیت(ع) به صدای مداحان دادهاند، ولی اگر خواندنمان برای دنیاست که موضوع متفاوت است.
خدا به همة انسانها صدا داده، ولی نمک صدا را خدا در اختیار اهل بیت(ع) گذاشته است؛ ما خیلیها را داریم که صدای خوبی دارند، ولی با صدای آنها گریه نمیکنیم؛ برای مثال استاد شجریان از این دسته است. بهترین صدا را دارد، ولی صدایش اشک کسی را در نمیآورد.
مداحی یعنی گریاندن. آقای کوثریِ خدا بیامرز هر وقت برای حضرت امام خمینی(ره) مداحی میکرد، امام(ره) میگریستند.
این نشان میدهد که امام حسین(ع) در صدای ایشان نمک ریخته بودند؛ بنابراین اگر نمک صدای من را اباعبدالله(ع) داده، پس باید برای خود ایشان هم خرج کنم.
مگر میشود ایشان به صدای بندة حقیر نمک ریخته باشد، ولی این صدا را برای غیر ایشان خرج کنم و آن وقت پاکتش را هم از فرد دیگری بگیرم؟ ائمۀ اطهار(ع) این صدا را به ما مداحان امانت دادهاند و ما نباید امانتفروشی کنیم.
اگر نمکی که امام حسین(ع) به صدای من داده را یک میلیون تومان بفروشم، من خیلی بیشخصیتم؛ زیرا این نمک میلیاردها تومان ارزش دارد و به نظرم ما مداحان باید مزدمان را در آخرت از خود ایشان بگیریم.
شما نمیتوانی یک مداح و روضهخوان واقعی پیدا کنی که ذلیل زندگی کند؛ پس معلوم است که ائمة اطهار(ع) مزد ما مداحان را حتی در این دنیا هم میدهند، ولی دستمزد اصلی در آخرت پرداخت میشود.
بنابراین آنکه میفروشد نه این دنیایش را میخواهد، نه آن دنیا را. من روضهخوانها و مداحانی را میشناسم که پولهای بسیاری از مردم گرفتند، ولی ذلیلانه مُردند.
من اسمی از آنها نمیبرم، چون منصوب به امام حسین(ع) هستند و آبرویشان به آن حضرت وصل است. این مداحان هر چند خیلی مشهور بودند، ولی با خواری و خفت مردند. یا معتاد شدند یا سر موضوعی رسوا شدند.
به نظر من، همه این بدبختیها و مکافاتها به خاطر همین پاکتهای سنگین است. قرار نیست که اگر اهل بیت (ع) نمکی به صدای ما مداحان میدهند، آن را بفروشیم.
یعنی شما به طور کلی مخالفید که هزینهای به مداحان به خاطر زحمتی که میکشند، پرداخت شود؟
میرزامحمدی: نه؛ اجازه بدهید به نکتهای اشاره کنم؛ امام صادق (ع) به مداحان صله میدادند. ولی برخی آقایانِ مداح متأسفانه این موضوع را دست گرفتهاند و میگویند؛ چون امام صادق (ع) به مداحان پول میدادند، پس پول گرفتن هیچ اشکالی ندارد.
متأسفانه الآن صله تبدیل به سکه شده است! اگر در جایی به مداحی بابت مدح اهل بیت(ع) پولی پرداخت کنند، این پول پاکترین پول است.
اصلاً چه پولی حلالتر از پولی است که از راه خدمت به اهل بیت(ع) بهدست آمده باشد؟ ولی گرفتن این پول وقتی قشنگ است که از قبل صحبتی در خصوص اینکه چقدر میخواهم یا چقدر میگیرم نشده باشد.
وقتی کسی میرود در هیئت غذای نذری بگیرد، دیگ را که با خود نمیآورد؛ پس اگر واقعاً مداحی اعتقاد دارد که نان و پول امام حسین(ع) تبرک است، قیمتهای میلیونی تعیین نمیکنند.
به اعتقاد من، مداحانی که مبالغ میلیونی برای یک ساعت مداحی در دستگاه اهل بیت (ع) میگیرند، اعتقادی به برکت پول ائمه (ع) ندارند.
شما خودتان چطور؟ شما چقدر دریافت میکنید؟
میرزامحمدی: دوستانی که مرا به هیئتشان دعوت میکنند، به من پاکت میدهند، ولی من دست در پاکت میکنم و قسمت کمی از آن را بر میدارم و هیچ وقت همة آن را قبول نمیکنم، چون به برکت آن اعتقاد دارم.
هر چقدر اصرار میکنند، من همة مبلغ موجود در پاکت را قبول نمیکنم و بقیة آن را دوباره به صاحب هیئت میدهم و میگویم که برای هزینههای هیئت استفاده کنند تا مجالس ائمه(ع) رونق بیشتری پیدا کند نه وضع مداحی.
بعضی از مداحانی که با آنها صحبت کردهام، میگویند آن دسته از مداحانی که پولی دریافت نمیکنند منبع درآمد دارند، ولی آنها چون منبع درآمدی ندارند، باید به فکر دوران پیری و ناتوانی خود باشند. آیا یک مداح نباید به فکر دوران بازنشستگی خود باشد؟ دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
میرزامحمدی: اگر ما واقعاً اعتقاد داریم که برای سیدالشهداء(ع) میخوانیم، اصلاً نباید نگران باشیم؛ من میگویم شما نمیتوانید یک مداح پیدا کنید که در این دنیا ذلیل زندگی کند یا شبها گرسنه بخوابد. چنین چیزی امکان ندارد.
مسئله فقط غذا و گرسنگی نیست. مداح هم کرایهخانه و هزینههای بسیار دیگری دارد.
میرزامحمدی: بله؛ مداح هم هزینههای زندگی دارد، من منکر این موضوع نیستم؛ کسی که با عشق مداحی میکند، همیشه امورش را با سربلندی میگذارند.
ولی کسی که مداحی اهل بیت(ع) را برای خودش یک شغل کرده است، همیشه ذلیل است و باید روزی خود را از در این خانه و آن خانه تأمین کند.
من میتوانم مداحان و روضهخوانهایی را مثال بزنم که کمتر کسی آنها را میشناسد، ولی امام حسین(ع) به طرز ویژهای به آنها عنایت کرده است؛ برای مثال ما حاجغلام ترابی را داریم که از مداحان بزرگ ترکزبان بود.
شما از ترکها بپرسید، خواهید فهمید که همه مرید این بزرگوار بودهاند؛ از حاجآقا موذنزاده بگیر تا دیگران؛ ایشان خیلی آدم عجیب و باتقوایی بود و وقتی از دنیا رفتند نزدیک به چندین میلیارد تومان از ایشان ارث و میراث باقی ماند. ایشان دوست نزدیک من بودند و میدانستم که قبل از مداحی و روضهخوانی غسل میکرد و وضو میگرفت و بعد روضة حضرت ابوالفضل(ع) میخواند.
یکبار ایشان برای من تعریف کردند که پول نداشتند تا به حمام عمومی بروند و غسل کنند و در نهایت مجبور شدند، قوطی سیگارشان را در حمام عمومی محلهشان گرو بگذارند.
همان شب ایشان با ناراحتی سر بر بالین میگذارند و قبل از خوابیدن با مولای خود راز و نیاز میکنند. ایشان بعد خوابی را برای بنده تعریف کردند که خیلی تحتتأثیر قرار گرفتم.
در همان شب ایشان اباعبدالله(ع) را در خواب ملاقات میکنند و حضرت در خواب از ایشان میخواهد دستهایش را باز کند و هر چه آن حضرت خاک در دستان او میریزد به شمش و طلا و ... تبدیل میشود و بعد از همان شب زندگی ایشان دگرگون میشود.
دوباره میگویم اگر کسی اعتقاد دارد که برای امام حسین (ع) میخواند، خود ایشان هم مزدش را پرداخت میکند.
ما مداحان باید این دیدگاه را داشته باشیم؛ نباید مصلحتمان را فدای منفعت دنیا کنیم؛ یک بار در تلویزیون میدیدم که با برادر جانبازی در کنار مرقد مطهر امام رضا(ع) مصاحبه میکردند و خبرنگار از ایشان پرسید: «چرا از امام رضا (ع) طلب شفا نمیکنید؟» آن جانباز هم در پاسخ گفت: «من از آقا شفا نمیخواهم، شفاعت در آخرت میخواهم.»
به نظرتان چرا برخی از مداحان به این مطالبی که شما اشاره کردید، توجهی نمیکنند و برای نوحهخوانی در مجالس امام حسین(ع) نرخ بالایی تعیین میکنند؟
میرزامحمدی: من فکر میکنم بعضی از ما مداحان مسیر را گم کردهایم و نمیخواهیم مزدمان را از دست فاطمه زهرا(س) بگیریم و میخواهیم مردم مزد ما را بدهند.
اگر ما به لطف ائمه(ع) اعتقاد داریم، پس نباید نگران چیزی باشیم؛ من میتوانم صدها مثال در مورد خودم بزنم که در موقعیتهای بسیاری از نظر مالی دست و بالم خالی شده و دست به دامن اهل بیت(ع) شدهام و همیشه هم مشکلاتم برطرف شدهاند. آیا این معجزه نیست؟ همۀ ما زیر سایة اهل بیت (ع) هستیم.
آیا شما خودتان برای مداحانی که از آنها برای اجرای مراسم در «حسنیة محبان حضرت زهرا (س)» دعوت میکنید، پولی پرداخت میکنید؟
میرزامحمدی: بله؛ من هر وقت مداحی را دعوت میکنم، هزینهاش را هم پرداخت میکنم. ولی میخواهم بگویم چقدر خوب است که اگر به مداح یا روضهخوانی پاکتی میدهند، در پاکت را باز کند و بخشی از آن را به عنوان تبرک بردارد و مابقی آن را خرج مجالس ائمه (ع) کنیم.
برویم سر بحث ستارهها. به نظر شما چه رابطهای بین ستاره شدن و سنگینتر شدن پاکتها وجود دارد؟ شما در اظهاراتتان به این موضوع اشاره کردید که ثروتمندان بعضی از مداحان را پرتوقع کردهاند. به نظر شما سازمان صدا و سیما چه نقشی در این خصوص داشته است؟
میرزامحمدی: به نظر من نقش صدا و سیما بیشتر از نقش ثروتمندان است؛ چون همانطور که میدانید، مداحی که مراسمش از تلویزیون پخش میشود، بعد از آن کارش سکه میشود.
بنده چند بار در صدا و سیما خواندهام و نقش آن را نیز به وضوح احساس کردهام؛ من وقتی در محلة خودمان برای اولین بار هیئت زدم، کسی آن چنان ما را نمیشناخت، ولی بعد از اینکه دو شب در محرم تلویزیون از بنده برنامه پخش کرد، خیلیها مراجعه میکردند و از بنده برای شرکت در مجالسشان دعوت میکردند.
حتی مبالغ خیلی بالایی هم به بنده پیشنهاد میکردند، ولی من خودم نمیرفتم و به آنها میگفتم: «من همان آدمی هستم که تا چند روز پیش خیلی از شماها جواب سلام بنده را هم نمیدادید. حالا ما را از پشت یک شیشه دیدهاید و یک شبه حاج آقا شدهایم؟!» در کل باید بگویم صدا و سیما نقش خیلی زیادی دارد.
آیا میتوان صدا و سیما را در این خصوص مقصر قلمداد کرد؟
میرزامحمدی: خیر؛ چون این سازمان وظیفه دارد با امکاناتی که در اختیار دارد، تبلیغات مذهبی خود را انجام دهد. صدا و سیما باید مجالس اهل بیت(ع) را پوشش تصویری بدهد؛ به نظر من، خود مداحان باید خیلی از مسائل را رعایت کنند؛ چون مداحی بر لبۀ تیغ راه رفتن است.
چطور؟
میرزامحمدی: چون شخصیت انسان به واسطة خدمت در دستگاه امام حسین(ع) صد برابر زودتر از سنش افزایش پیدا میکند و این میتواند برای انسانی که ظرفیت آن را نداشته باشد، خطرناک باشد؛ برای مثال پسربچه 12سالهای که در یک هیئت مداحی میکند، میبیند که از پیرمرد 90 ساله گرفته تا چند صد نفر دیگر به خاطر نحوة خواندش در برابر او تعظیم میکنند.
به همین علت اگر مداحان خودشان را به اهل بیت(ع) واگذار نکنند، حتماً خراب میشوند؛ اما در این میان همانطور که اشاره کردم صدا و سیما هم در رشد شخصیت افراد نقش ایفا میکند، چون وقتی مداحی میبیند که فیلم مراسم او را در کل کشور پخش کردهاند، ممکن است دچار غرور و خودپسندی شود.
اما صدا و سیما همانطور که گفتید باید به رسالت خود در زمینة تبلیغ دین عمل کند.
میرزامحمدی: بله؛ ولی من فکر میکنم که اگر صدا و سیما میخواهد به نقش خود عمل کند، حداقل مراسم افرادی را پخش کند که موی آنها سفید شده است.
احساس من این است که ورود سریع یک مداح به صدا و سیما تنها بهخاطر نحوۀ اجرا و تُن صدایش میتواند زمینهساز ایجاد غرور و مسائل حاشیهای بعدی شود.
من اعتقاد خود را میگویم و فکر میکنم اگر فرد ثروتمندی هم دوست دارد پول زیادی بدهد آن پول را به کسی بدهد که مویش سفید شده است؛ چون او میفهمد که پول را چگونه در دستگاه اهل بیت(ع) خرج کند.
چرا باید به آقای ایکس برای 10 شب مداحی در محرم 10 میلیون تومان پول پرداخت شود؟ معلوم است وقتی هزینههای اینچنینی پرداخت میشود سر آن آدم گیج خواهد رفت.
این طور پول دادن در نهایت باعث میشود مسیر زندگی آن آدم عوض شود. هر چند اشخاصی که این مبالغ را میدهند به عشق امام حسین(ع) این کار را میکنند، ولی متوجه نیستند که در واقع با این کار در حال ضربه زدن به دستگاه اهل بیت(ع) هستند؛ در کل فکر میکنم که بهتر باشد به هر آدمی به اندازة خودش داده شود.
بعضیها معتقدند که تعدادی از مداحان درست است که پول نمیگیرند، ولی به جای آن از «رانت» استفاده میکنند. نظر شما در این مورد چیست؟
میرزامحمدی: به نظر من هر چیزی که به نوعی باعث سوءاستفاده از اهل بیت(ع) شود، حرام است؛ اینکه کسی خودش بخواهد فیش حج عمره به یک مداح بدهد، هیچ اشکالی ندارد؛ خود بنده را ده بار مکه فرستادهاند، ولی اگر من را مکه نبردند و من ناراحت شدم، این عیب است.
من چند وقت پیش به یک مداح که اتفاقاً از دوستان بنده است، زنگ زدم تا بیاید و در هیئت ما مداحی کند؛ آن دوست هم از من خواست که از موقعیت اداریام برایش استفاده کنم و مجوزی برایش بگیرم تا بیاید؛ من هم وقتی این را شنیدم، گفتم: «من نمیتوانم این کار را بکنم. اگر دوست داری بیا، اگر دوست نداری نیا.»
خود شما چطور؟ آیا شده تا به حال از شهرتتان در مداحی به نفع خودتان استفاده کنید؟میرزامحمدی: نه خدا را شکر، ولی شده که دوستان در حق ما لطفی بکنند.
مثلاً چه لطفی؟
میرزامحمدی: مثلاً چند وقت پیش با خانواده برای صرف شام به فرحزاد رفته بودیم؛ وقتی خواستیم هزینة غذا را حساب کنم، صاحب مغازه گفت: «فلان جا در هیئت شما شرکت کردم» و میخواست پولی از ما نگیرد.
در نهایت بعد از کلی اصرار، قبول کردم که اگر 30 هزار تومان هزینة شام ما شده بود، 20 هزار تومان بگیرد. بارها شده که از این اتفاقات پیش بیاید ولی اینکه من جایی بروم و به واسطة اینکه بنده را میشناسند به من تعارف کنند که پولی از شما نمیگیریم و من هم بگویم «خیلی ممنون»، نه اینطور نبوده است.
حرف من این است که مردم به خادمان دستگاه اهل بیت(ع) خیلی احترام میگذارند و ما باید خیلی مراقب این احترام باشیم.
به نظر شما نقش سازمانهای دولتی مثل سازمان تبلیغات اسلامی در این خصوص چیست؟
میرزامحمدی: اعتقاد شخصی من این است که اگر بخواهیم خیلی نظم به جلسات امام حسین(ع) بدهیم، باعث بینظمی آن میشویم؛ من همیشه گفتهام که نظم جلسات امام حسین(ع) به بینظمی آن است.
منظور من در مورد نظم جلسات نیست. منظورم این است که چرا این سازمان برای جلوگیری از افزایش قیمت مداحی کاری انجام نمیدهد؟میرزامحمدی: به نظر من اگر سازمان تبلیغات اسلامی چنین کاری انجام دهد، به نوعی مهر تأییدی بر این است که مداحی به یک شغل تبدیل شده، در صورتی که مداحی یک عشق است.
من فکر میکنم که نرخ تعیین کردن، به نوعی تبدیل کردن این کار به یک فعالیت اقتصادی است که خیلی نتایج بدی خواهد داشت.
پس به نظر شما برای جلوگیری از تداوم این روند چه باید کرد؟
میرزامحمدی: باید تقوایمان را زیاد کنیم؛ نباید فراموش کنیم که این ما هستیم که باید در خدمت امام حسین(ع) باشیم؛ در قدیم اگر با کلامی ساده و خالصانه پیش مردم «السلام علیک یا اباعبدالله(ع)» میگفتیم زود به هم میریختند و اشک از چشمان آنها جاری میشد.
ولی الآن باید پشت بلندگو و با تنظیمات بلندگو مردم را تحتتأثیر قرار دهیم؛ این نشان میدهد که برخی از کارهای ما از «عشق» به «عادت» تبدیل شده است. الآن نه مداحان، مداحان قدیم و نه مردم مثل قدیم هستند. حتی تعدادی از روحانیون نیز روحانیون قدیم نیستند.
روحانیون چرا؟ آنها که خودشان منتقد دستمزد بالای مداحان هستند؟
میرزامحمدی: درست است که آنها منتقد هستند، ولی بعضی از روحانیون نیز مثل بعضی از مداحان پاکتهای سنگینی دریافت میکنند؛ من یک بار روحانیای دعوت کردم و برای سخنرانی در هیئت، 100 هزار تومان به ایشان دادیم.
بعد شنیدیم که به یکی از دوستان ما زنگ زده و گفته کم است و رفته 30 هزار تومان اضافهتر گرفته است؛ ایشان به دوست بنده گفته بود: «من شبی 150 هزار تومان میگیرم و به خاطر شما شبی 130 هزار تومان گرفتم، ولی نه دیگه شبی 100 هزار تومان!»
چرا؟
میرزامحمدی: چون تلویزیون سخنرانیهای ایشان را پخش میکند. این دنبال مادیات رفتن خیلی زشت و ناپسند است.
مثال دیگری هم میتوانم بزنم؛ یک بار من یک روحانی را برای 10 روز سخنرانی در کشور بحرین دعوت کردم. گفت: «به خاطر تو چهار میلیون و 800 هزار تومان میگیرم.» به یک روحانی دیگر زنگ زدم، گفت: «7 میلیون تومان میگیرم.»
من وقتی این مبالغ را میشنیدم، از خودم میپرسیدم که شما مگر چه کار دشواری میخواهید انجام دهید که 7 میلیون تومان طلب میکنید.
البته روحانیون و مداحانی را نیز میشناسم که 500 هزار تومان برای یک جلسه گرفتهاند، ولی به 500 روضهخوان برای روضهخوانی مجالس ائمه(ع) پول دادهاند.
این طور افراد هم ما زیاد داریم؛ دوباره تأکید میکنم که به اعتقاد من باید پول به عالم و مداح داده شود، ولی به اندازهای که آسیبی به دستگاه اهل بیت(ع) وارد نشود؛ مداح باید به پولی که برای مداحی او پرداخت میکنند، به چشم تبرک نگاه کند.
خود شما وقتی مداحی را برای مداحی در هیئتتان دعوت میکنید برای پرداخت هزینه چه عواملی را مدنظر قرار میدهید؟
میرزامحمدی: من به هیچ مداحی نمیگویم که چقدر میدهم، مگر اینکه خودش بگوید که چقدر میگیرد و بعد من میگویم چقدر میدهم.
البته رفقای ما که میآیند و در «حسنیة» ما مداحی میکنند، چیزی نمیگویند و من خودم پاکتشان را به آنها میدهم که البته پاکت بدی هم نیست.
شما چقدر میدهید؟
میرزامحمدی: بستگی دارد.
به چه چیزی؟
میرزامحمدی: به خیلی چیزها.
زیادترین مبلغی که تاکنون به یک مداح پرداخت کردهاید، چقدر بوده است؟میرزامحمدی: 200 هزار تومان
کمترین مبلغ چقدر بوده است؟
میرزامحمدی: معمولاً کمترین مبلغی که میدهم 20 الی30 هزار تومان است، ولی همین جمعة قبل به یک مداح 10 هزار تومان دادم.
200 هزار تومان را روی چه حسابی پرداخت کردید؟میرزامحمدی: به خاطر اینکه نیاز مالی داشت؛ چون مستأجر بود، کرایه خانهاش زیاد و عیالوار بود. البته برای خواندن یک مداح نمیتوان قیمت گذاشت و مبلغی که بنده پرداخت کردم هم در راستای قیمت تعیین کردن برای مداحی ایشان نبوده است.
اعتقاد من این است که قیمت تعیین کردن برای مجالس امام حسین(ع) چه از سوی رؤسای هیئتها و چه از طرف مداحان کار اشتباهی است.
من حتی اگر ثروتمندترین انسان روی کرة زمین هم شوم، با پرداخت پول زیاد به مداح، روحانی و یا سخنران به این مجالس مذهبی و معنوی ضربه وارد نخواهم کرد.
اگر کسی نخواست، خودم میخوانم؛ چون اعتقاد دارم مجلس اهل بیت(ع) زمین نمیماند. من خیلیها را دیدهام که پول نداشتهاند روضه بگیرند؛ اهل بیت (ع) پولش را رساندهاند.
من در همان اوایلی که «حسنیه محبان حضرت زهرا (س)» را راه انداختم، نگران بودم که اگر فلان قدر به فلان مداح ندهم نمیآید و آبروی مجلس میرود. اگر از فلان مداح مشهور دعوت میکردم، بهتر میشد و خیلی از نگرانیهای دیگر.
ولی فهمیدم که این اهل بیت (ع) هستند که باید به برگزاری یک مجلس نظر کنند. یک بار یک مداح خیلی مشهور که من خیلی دوستش دارم، ولی با هم رفاقتی نداریم، بدون اینکه از او دعوت کرده باشم، وارد هیئت ما شد و پرسید «آقا میشود اینجا روضه بخوانیم؟» من هم خیلی خوشحال شدم و از او پرسیدم: «چه کسی شما را دعوت کرده است؟» ایشان هم گفتند که خواب دیدهاند که بیایند و در اینجا روضه بخوانند.
ایشان حتی موقع رفتن هم یک میلیون تومان به من پول دادند و خواستند این مبلغ را خرج هیئت کنم؛ خیلی هم مداح معروفی بود. برای همین است که میگویم این اهل بیت(ع) هستند که باید به مجلس نظر کنند و ما فقط باید بخواهیم و نباید نگران سایر موضوعات باشیم.
نظر شما در مورد چاپ پوستر و بنر مداحان چیست؟
میرزامحمدی: این کار تبلیغ است و به نظر من هیچ اشکالی ندارد.
اما بعضی از هیئتداران گله میکنند که بهتازگی بعضی از مداحان شرط میکنند که باید بنرهای تبلیغاتی آنها در خیلی از نقاط شهر نصب شود و این کار علاوه بر هزینۀ بالای مداحی، هزینههای دیگری نیز به آنها تحمیل میکند.میرزامحمدی: دوباره میگویم که به نظر من شرط گذاشتن برای خواندن دربارۀ اهل بیت(ع) درست نیست؛ من حتی چندین بار شنیدهام که فلان مداح حتی شرط میکند که بلندگوی هیئت باید از نوع خاصی باشد وگرنه نمیآیم.
این کار باعث میشود که هیئتداران مجبور شوند، بروند شبی مثلاً 200 هزار تومان سیستم صوتی اجاره کنند، چون هزینة خرید آن چند میلیون تومان است.
حتی برخی از مداحان در خصوص تعداد نفرات شرکتکننده هم شرط میگذارند و میگویند اگر کمتر از چند صد نفر در هیئت حضور داشته باشد نمیآیند.
پرسش من این است که آیا ما برای مردم میخوانیم یا برای حضرت زهرا (س)؟ ما باید به خاطر داشته باشیم که خواندن دوره دارد. اگر کسی برای اهل بیت (ع) از این فخرفروشیها بکند، دورهاش زود تمام میشود.
من میتوانم چندین روضهخوان مشهور و معروف نام ببرم که از این کارها کردند و دورهشان خیلی زود تمام شد. حالا همین افراد وقتی در جایی میخوانند، بعضیها در دلشان میگویند باز این آمد.
در صورتی که یک زمان مردم برای دیدن آنها سر و دست میشکستند. هر فردی بخواهد با این شرط و شروطها در این مسیر مقدس گام بگذارد، دورهاش زود تمام میشود. به نظر من روضهخوان یا مداح باید مثل رانندة اتوبوس شرکت واحد باشد.
یعنی چی؟
میرزامحمدی: راننده اتوبوس شرکت واحد مسیر خودش را میرود؛ چه یک نفر در ایستگاه باشد چه هزار نفر. او مسیر را میرود؛ مداح هم باید هم همینطور باشد. باید مسیر را درست برود؛ چه یک نفر پای منبر او نشسته باشد، چه پنج هزار نفر.
به نظر شما برای اصلاح این شرایط چه باید کرد؟
میرزامحمدی: به نظر من نباید در مقابل مداحان موضع گرفت؛ این کار غلط است. نباید در مقابل این رویکرد موضع گرفت و به سرعت حکم داد که این پولها حرام است و ... متأسفانه آقایان علما علیه مداحان موضع میگیرند و مداحان هم از این وضع خوششان نمیآید.
به نظر من مداح و روحانی در یک مسیر و با یک انگیزه فعالیت میکنند و باید به هم احترام بگذارند. متأسفانه شاهد هستیم که بعضی از مداحان خیلی برای خود نسبت به علما کلاس میگذارند و وقتی سخنرانی علما تمام میشود، با نوعی کلاس وارد مجلس میشوند و تا وقتی که روحانی بالای منبر است، پای منبر نمینشینند.
ما هر چه یاد گرفتهایم از همین علما یاد گرفتهایم. من هر وقت روحانی خوبی میبینم زودتر از زمان شروع مداحی، میروم پای منبر ایشان تا حرفی از ایشان یاد بگیرم.
شما آفت مداحی را چه میدانید؟
میرزامحمدی: به نظر من آفت مداحی بیتقوایی است و آفت مداح باتقوا هم شهوت خواندن است؛ یک روز مداحی در مجلس ترکها شروع به خواندن کرد و مجلس را خراب کرد.
آن مداح خیلی آدم مؤدبی بود و بعد از پایان مداحی خود از حضار معذرتخواهی کرد و گفت: «ببخشید که مجلستان را خراب کردم.» اول از حضرت زهرا (س) و بعد از شما عذر میخواهم. من فقط هدفم این بود که اسمم را بنویسند.
علامه امینی (رحمهالله علیه) در آن مجلس حضور داشتند و گفتند: «پسرجان اسمت را نوشته بودند با خواندنت خط زدی. مداح باید دقت کند که خیلی جاها با خواندنشان اسمشان را از لیست خط میزنند.»
مداح اگر تقوی خود را حفظ کند، همیشه در بین مردم عزیز خواهد ماند، حتی اگر صدایش را از دست بدهد. ما نباید فراموش کنیم، همانطور که زمانی مشهور میشویم، زمانی نیز به فراموشی سپرده خواهیم شد.
ولی اگر تقوییمان را حفظ کرده باشیم، حتی در سنین پیری نیز در بین مردم محترم باقی خواهیم ماند. من مداحی را میشناسم که 90 سال سن دارد و دیگر صدایش را از دست داده، ولی هنوز وقتی در بین مردم ظاهر میشود، خیلی به او احترام میگذارند و به همدیگر میگویند که او خیلی متقی و مؤمن است.
بعضی از مداحان هستند که خیلی هم قشنگ میخوانند، ولی شهرتی ندارند؛ امام حسین(ع) شهرت بعضی از مداحان را در آخرت میدهد؛ شهرت و پول بعضی از مداحان را هم در این دنیا و بعضیها را هم را در آن دنیا میدهد.
بالا رفتن هنر نیست؛ بالا ماندن هنر است؛ آرزو میکنم همه مداحان انشاءالله مورد لطف کریم اهل بیت(ع) امام مجتبی(ع) قرار بگیرند و نگران روزیشان نباشند؛ چون همانطور که شاعر میگوید:
«اگر خیمهات در حریم عشق است
این را بدان روزیات هم با کریم عشق است»
این یادداشت امروز در روزنامه شرق منتشرشده است
شنبه ای که گذشت ،یکی از بدترین روزهای این روزهای من بود .
عصر خبر درگذشت دکترصادق طباطبایی را پس ازاینکه از کلاس درس بیرون آمدم دریافت کردم وشب، درگذشت مرحوم غلامی ازهمسفرهای کربلا را.
دکترصادق طباطبایی انسانی دوست داشتنی بود. آخرین باری که ایشان رادیدم سال قبل درپژوهشکده امام خمینی وانقلاب اسلامی بود که کتاب سه جلدی ایشان درجلسه ای با حضوردکترزیبا کلام ودکترمرادی نیا نقد شد که من مجری ومدیر آن جلسه بودم.بعد هم دکترمریض شد وتحت شیمی درمانی قرارگرفت . گاه که خبرایشان را از خواهرمکرمه شان سرکاردکترخانم طباطبایی سراغ می گرفتم می فرمودند به دعای مردم حالشان بهترشده وامید بهبود می رود....
راهی است که باید رفت.
دکترطباطبایی ازشخصیتهایی بود که به دلیل برخی ویژگیهای شخصی وفردی وانتسابش به بیت امام- خواهرش همسراحمد فرزند امام بود- وآقا زادگی ایشان - فرزند مرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی- جایگاه خاصی داشت هرچند بتدریج این نقش آفرینی ومنزلت وی که درابتدای انقلاب تا مسولیت معاون نخست وزیر- مرحوم مهندس مهدی بازرگان- پیش رفت در نظام کمرنگ وکمرنگترگردید و بعدها کاملا نادیده گرفته شد ودرنهایت متاسفانه نظام نخواست یا نتوانست ازوی بعنوان یک ظرفیت سرشار و وفادار به انقلاب وامام استفاده کند.
به جد معتقدم با نادیده گرفتن صادق طباطبایی،کشور وملت وبویژه نسل جوانی که شدیدا نیازمند دانش ونظریات وتجارب امثال او بوده وهستند وبا تنگ بینی وتنگ دیدی از کسب این تجارب محروم شده ومی شوند ضررکردند. چه وی دارای بیش از 4 دهه تجربه مبارزه بود ونظام می توانست از وی درجلب وجذب نسل جوان ودانشگاهی خیلی بیش ازآنچه بود استفاده کند ولی متاسفانه حب وبغضها وبد سلیقگی ها مانع این استفاده شد وتنها کسی که ضررکرد نسل جوانی بود که دیر یا زود باید سکان اداره کشور را به دست گیرد البته اگر پیرمردهای بعضا !انقلاب کرده به این آسانی حاضر به ترک مسندی که بعضا بیش از سه دهه است اشغال کرده اند- وحاضر به ترک ان نیستند – باشند تاعرصه را به آنان واگذارنمایند.
دکتر طباطبایی می توانست این سالهای تقریبا عزلت را شهر به شهر برود وبا بیان شیرین وروانی وحافظه بسیارخوبی که خدا به او داده بود دردانشگاهها و حوزه ها ازامام بگوید اما چنین نشد.
مرحوم دکتر صادق طبا طبایی در سالهای اخیر به تاریخ هم نیم نگاهی کرد و سه جلد کتاب خاطره نوشت که موسسه اطلاعات به مدیریت حضرت آقای دعایی آن رامنتشر نمود.مرحوم دکتر طباطبایی قصد داشت خاطرات خود را به پنج جلد برساند که نمی دانم تا چه حد بیماری به وی اجازه این کار را داد.
دراین کتابها که حاوی اسناد و تصاویر منحصربفردی هستند – مثل عکسهای امام و دوفرزندش درنجف که وی با دوربین شخصی خود ازآنها گرفته است- خاطرات بکر وارزشمند وبعضا بی نظیر وگاه چلش برانگیزی دیده می شود.مثل بیانی که ایشان از قول مرحوم آیت الله بروجردی دارد وروایت می کند که جناب ایشان با تاسیس حکومت اسلامی مخالف بود ومعتقد بود درصورت این اتفاق وضع اسلام ومسلمین بدتر از زمان فعلی – شاه- خواهد شد! استدلال آن مرحوم این بودکه الآن نخست وزیر ووزرای حکومت شاه اینجا می آیند وبا احترام نظراتن وحرفهای ما را گوش می کنند وچشم می گویند و می روند ولی اگر حکومت به دست روحانیون واهل دین بیفتند آنها خود مدعی می شوند و دیگراین تیعت وجود نخواهد داشت.
نیزایشان در این کتاب در روایتی که کسی نتوانسته برای آن توجیه قانع کننده ای بیاورد ادعا کرده شاهد تلفن امام به پدرش بوده که بنحوی حکایت ازآن داشته که امام درابتدای انقلاب برای اداره حکومت ازوی استیذان کرده واذن تصرف و.دخالت درامورکشوررا گرفته است. ادعایی است شگفت که به باوربعضی ها نمی آید اما در رد آن پاسخی ندارند.
درکتاب وی این مسایل ومسایل دیگری راجع به زندگی شخصی امام درنجف وجود دارند که موسسه به دلیل جایگاه مهم وی دربیت امام نتوانسته مثل سایرآثارمرتبط با امام تیغ حذف وسانسورخود را برچنین مسایلی بکشد وبکشاند و ازاین جهت این خاطرات مغتنم هستند .
دکترطباطبایی درکتاب خود ازاسناد خوبی بخصوص درباره قصد ارتش شاه برای کودتا ودستگیری امام ویاران وی درمدرسه رفاه وسرکوب انقلاب داشته که اسنادی منحصربه فرد است .
من درآن جلسه به جمع اساتید وداشجویان حاضردرجلسه گفتم انصاف باید داد فرزندان مرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی - که امام به وی ارادت ویژه ای داست و به دلیل صفای باطنی که داشت از وی ملتمس دعا بود - با تدوین خاطرات شخصی شان خدمت بزرگی به تاریخ انقلاب کرده اند وبیش ازفرزندان امام دراین عرصه نقش آفرین بوده اند که جای تقدیردارد.
چند سال پیش که من داور کتاب سال درزمینه کتب مرتبط با جنگ وانقلاب اسلامی بودم این سه جلد کتاب را نامزد اثربرتر کردم که جز یک داورمخالف که می گفت وی از اعضای نهضت آزادی است بقیه با این پیشنهاد موافق بودند ودرنهایت هم خوشبختانه بعنوان اثربرتر معرفی واز ایشان تقدیرشد.
از خصوصیتی که دکترطباطبایی رادرنظرم بیشترمحترم می دارد این بود که برای خوشایند دیگران- هرکه بودند- دست از روش و منش و قیده ونظرخود که آن را درست می دانست برنمی داشت. نمونه اینکه با کراوات و ریش از ته تراشیده - که مورد اعتراض پاسداران محافظ امام قرار داشت- خدمت امام می رفت.
اهل ظاهر سازی نبود. هرچه بود خودش بود .درباره نتیایج منفی تسخیرلانه جاسوسی با شهامت خاصی دیدگاهش را می گفت وابایی نداشت از اینکه احیانا بعضی او را به دلیل بیان اینگونه مطالب مخالف امام بدانند.
یکبار که با ایشان دردفتر جناب آقای دعایی بودیم - که از سر لطف کتابی را که درباره ماهواره نوشته بود امضا وبه من تقدیم نمود – بحث ازحرمت زدن ریش شد.
دکتر می گفت یک روز ازآقای صدر در این باره سوال کردم که آیا حرمت زدن ریش در روایات ما سابقه ای هم دارد؟ آقای صدرگفت ما دوفقه داریم فقه بازار وفقه غیربازار !درفقهی که برای بازارمی گوییم ریش زدن حرام است ولی راستش را بخواهی من درهیچ روایتی ندیده ام که زدن ریش حرام باشد!
همانجا با خود گفتم آدم تا بعضی هارا از نزدیک نبیند نمی تواند به بعضی از دریافتها درباره آنان برسد. با خود گفتم این فرزند یک آیت الله زاده است ودارد ریشش را ازته می زند و نه پدرش ونه امام - که دراینگونه موارد اهل مسامحه نبودند-هم در برابر این کاربه وی هیچ تذکری مبنی براینکه این کار حرام است نداده و نمی دهند والا حتما این کار را ترک می کرد.
یکبار که با هم درجلسه ای در باره سرنوشت امام موسی صدر که دایی وی بود بودیم.دکتر پس از جلسه منتظر تاکسی بود .گفتم شما را می رسانم با فروتنی پذیرفت تا منزلش صحبتهای مفید داشتیم.همانجا به ایشان گفتم دکتراگرموافقی یک روز بنشینیم ودرباره امام از دید متفاوتی حتی درعرصه نقد صحبت کنیم.پذیرفت وگفت خیلی خوبه من وشما وفاطی می نشینیم و حرفمان را می زنیم.
از بنیانگذاران انجمنهای اسلامی دانش آموزان درخارج از کشور بود وبرای تاسیس بعضی از انجمنها به بعضی از کشورها هم سفرنمود
یک بار برایم سرود زیبایی را که دخترانی نوجوان بگمانم درلبنان یا ترکیه به دوزبان خوانده اند برایم در وایبر فرستاد با عنوان السلام علیک یا رسول الله فرستاد .معلوم شد گاهی ازفرصت هایی آزادی که دارد چنین استفاده ای هم می کند.
ذوق هنری خاصی داشت علاوه برهنرعکاسی که نمونه آن درکتابش موج می زند به کار پرورش گل علاقه ای خاص داشت که دراین کتاب هم تصاویری او را درحال رسیدگی به گلهای فراوان حیاط منزلش در کامرانیه در سال 86 نشان می دهد.
ذوق او را در رشته های هنری از متن کوتاهی که درجلد یک کتاب خود دربالای یکی از این عکسها آورده است می شود دید: پرورش گل بویژه لاله وزنبق در کنارفیلمبرداری وموسیقی وخطاطی از سرگرمیهای شیرین زندگی من است.
دریکی از تصاویر این کتاب درحال فیلمبرداری از گلهای لاله دیده میشود.
ظاهرامدتی رادرموسبیقی نزد مشکاتیان می رفته وتعلیم می دیده است چون خودش می گفت بنا به توصیه دایی جان به فراگیری موسیقی پرداختم.درزیرنویس تصویری که با مشکاتیان گرفته نوشته : فراگیری موسیقی بنابه توصیه دایی موجب دوستی عمیق من باهنرمندان شد.
مرگ دکترصادق طباطبایی که به دلیل تواضعی که درعین بلندی مرتبتش داشت همواره ازشخصیتهای مورد احترام وعلاقه من بوده وخواهد بود باورم نمی شود ولی چاره ای جز باورنیست. صادق طباطبایی راهی رفت که همگان دیر یا زود باید بروند. مهم چه گاه رفتن نیست ،چگونه رفتن است.
جای این سید خوشرو و خوشگو و خوش پوی حسنی درمیان ما خیلی خالی است. امثال دکترصادق طباطبایی ها کسانی هستند که با رفتنشان کسی نمی تواند جای آنها راپرکند..این ضایعه را به بیت محترم سلطانی بویژه سرکار دکترخانم فاطمه طباطبایی وبیت امام عزیزبویژه آیت الله سید حسن خمینی حفظه الله تسلیت می گویم .ازدرگاه احدیت برای همسر وفرزندان آن مرحوم اجر وصبری جمیل وجزیل آرزومندم.
رحمت خدا براو وهمجواری با اجداد طاهر ومطهرش روزی مدام اوباد.
ارسال توسط غلامعلی رجائی
با گوش دادن به یکی از نوحه های قدیمی حسین فخری با دو بیت اول:
این قوم که فارغ ز جهان گذرانند / دیریست که از جام بلا دردکشانند
هر چند که در عشق و جنون شهره ی شهرند / گمنام ترین لاله بی نام و نشانند
احساسی عرفانی و خدائی بر من غالب شد که مجبور به نوشتن چند خط در توصیف این حس و حال در این صفحه شدم.
با عشقی اناالحق وار نسبت به وجود خدائی که مادر سادات، حضرت صدیقه اطهر سلام الله علیها را محمل و محل ظهور و تجلی خود قرار داد تا مخلوقات عالم به واسطه ی شناخت ذریه پاک این درّ دریای بندگی به سرمنزل توحید راه یابند. ترنم این نغمه شیخ اجل را در دل خود نجوا می کنم.
گویند تمنائی از دوست بکن سعدی / جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنائی
هبوط آدمی به قلمرو خاکی دنیا در حقیقت لطفی بود الهی و خیزی بلند، برای رساندن آدمی به آنچه پیش تر سزاوار آن بود نه استقرار او در این وادی معصیت زا و تا گردن فرو رفتن او در گرداب مخوف لذایذ خاک. که علی(ع) در نکوهش دنیا این نکته را کافی می داند، که دنیا تنها مکانی است که در آن معصیت خدا انجام می پذیرد یعنی جائی پست تر از درکات دوزخ. با این حساب معقول به نظر می آید که اگر پاکان و صالحانی که از گناه معصومند معاذالله وارد دوزخ نیز شوند باز این عشق بندگی باشد که همچون خون در تمامی رگ های وجودشان جریان داشته باشد. البته این امر رویه ای معکوس نیز دارد. یعنی حضرت رحمانی که رحمت او مقدم بر غضبش می باشد برای دلبستگان دنیا، دوزخ آن مکان عاری از گناه را که حق است و اعلی تر از زمین یکسر گناه، در طول رحمت خویش به عنوان جایگاه آنان خلق نمود.
گرچه می گفت که زارت بکشم / می دیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود
اما برای انسان شیدائی که محاط در عشق بندگی حق روزگار می گذراند با زبان حالی این چنین:
من محو خدایم و خدا آن من است / هر سوش مجوئید که در جان من است
سلطان منم و غلط نمایم به شما / گویم که کسی هست که سلطان من است
نه لهو و لعب حرام دنیا وجودی اصیل دارند و نه مشغله های حلال عقبا، که به فرموده ی مولوی: اینان دام دنیا را دام مرغان ضعیف می دانند و دام عقبا را دام مرغان شریف لذا فرجامی جز فناء فی الله و محو در وجود حضرت معشوق برای خود متصور نیستند.
بله، سخن حضرت امیر(ع) که می فرمایند:«هیچ گاه راه هدایت را به خاطر کمی راه یافتگان ترک مکن.» بلاشک درست است که خود سخن حضرت معیار سنجشی است برای ارزیابی میزان صحت و سقم و درستی دیگر امور، اما باید بپذیریم که این سخن بدان معنا نیست که خلوص یعنی در حاشیه بودن و دارای هم مسلکانی اندک. نباید مقصود معرکه گیری و خودنمائی باشد ولی وقتی کاری برای مقدسات دین انجام می گیرد باید از هر لحاظ فاخرتر برجسته تر و جذاب تر از دیگر کارها باشد، که متأسفانه این گونه نیست.
برای یک شوی تلویزیونی پر از لهو و لعب میلیون ها دلار خرج می کنند و از هر فاکتوری مثل کیفیت بالای تصویربرداری، چرخش های حرفه ای دوربین، صحنه آرائی های پرخرج، استفاده از سیستم های پر قدرت و با کیفیت و... بهره می گیرند. و برای ترویج افکار اهریمنی خود از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند، کاش این جدیت و سرسختی در کار را افرادی نیز برای کارهای مذهبی می داشتند. که وقتی نوبت به کارهای مذهبی می رسد دچار افکاری موهوم و سراسر پندار می شویم، که این «ریا»ست و این خوب نیست و هزار فکر کوته دیگر.
آدم بی اختیار یاد بیت معروف مولوی می افته که: «زان که از قرآن بسی گمره شدند \ زین رسن قومی درون چه شدند» قرآن حبل المتین هدایت و رسنی است برای عروج خدائی انسان ولی کوته فکری انسان باعث شده عده ای کثیر از این رسن برای هبوط به چاه ظلمت استفاده کنند.
«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر کند \ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»
بله، درسته، مسجد جامع خرمشهر بدون تردید از قداستی خاص نسبت به دیگر مساجد برخوردار است که این مسجد نماد مقاومت سلحشورانه ی اسلام در مقابل کفر و استکبار جهانی است و یادآور خون هزاران شهیدی است که گلبوته ی قداست و ظلم ستیزی را در جای جای خاک ایران زمین گلبرگ گشودند. که از استشمام عطر روح انگیز این گل خوشبو، خون یکتاپرستی و توحید در کالبد بی جان جهان از نو جاری گشت، تا دنیائی تا سپیده سحرگاه رعب انگیز محشر بی هراس از خوف تبه کارهای عالم خاک سرمست و مدهوش باقی گذارده شود.
با این همه به علت فضای بسیار محدود، این مسجد پذیرای عده ای معدود از عزاداران حسینی است. از این رو چه بهتر بود بعضی از مداحی های آقای فخری در محیطی بازتر برگزار می شد تا عده ای بیشتر از فیض عاشورائی این نغمه سرائی ها بهره مند می شدند. هر چند که مداحی ایشان در این محیط مقدس جلوه ی معنوی خاصی را در دل و دیده ی عزاداران نمایان می کنه.
در مراسمات آقای فخری در شهرکرد که در محیطی بازتر اجرا می شدند شکوه و ابهت ظاهری مراسم از دریچه دوربین ملموس تر و نمایان تر بود. آقای فخری نباید تنها به بعضی از شهرهای جنوبی مثل خرمشهر، اهواز، بندر گناوه، جزیره مینو و... اکتفا کنند.
من می خوام کاری برای اهل بیت انجام بدم از دل و جان مایه می ذارم. اجازه بده دیگران در اخلاص ما شک کنند و برچسب ریا به کارمان بچسبانند و مهم نیست که مشتری این کارها تنها خداست و سخن دیگران نباید در کار ما خللی ایجاد کند و معاذالله ما را به سراشیبی مخوف ریای معکوس بکشانند.